صبح روز سه شنبه ... ایستگاه 67 آتش نشانی تهران صدای تلفنش

 بلند میشه و خبر یه آتش سوزی رو اعلام می کنن ... آتش نشان ها

با عجله خودشون رو به اونجا میرسونن ... طبقه ی دهم یه ساختمون که

سه نفر هم توی اون بودن در حال سوختن بود ... یه مادر و یه کودک

نجات پیدا می کنن ... اما دختر دوم خانواده در تراس ساختمون گیر افتاده ...

یکی از همون آتش نشان ها خودشو به آتیش می زنه

و به کودک می رسه ... میبینیه دختر کوچولو ی قصه ی ما حالش

خوب نیست ... اون آتش نشان ماسک خودشو به اون دختر کوچولو می ده ...

دختر کوچولوی قصه ی ما زنده می مونه و اون آتش نشان شجاع جون

خودش رو از دست میده ... آتش نشان مهربون مردونگیش رو وقتی

 کامل کرد که تمام اعضای بدنش هم اهدا شد.....

آفرین به تو پسر سرزمین من .... هستند هنوز کسانی که خدا را می شناسند ...

آقای مرحوم امید عباسی شما یه اسطوره ای ... همیشه

 در دل و ذهن مردم ما جا داری.... تو هنوز زنده ای