در هر شرایطی با همسرت مهربان باش...

 

شاید دیگر فرصتی برای جبران نامهربانی ها پیدا نکنی...

 

 

همین که در دل تو جای کوچکی دارم...

 

به وسعت همه ابرها...

 

دوستت دارم...

 

در اوج گرما نفس زنان که به خانه می آیی...

 

صورتت که خیسِ عرق باشد...

 

خستگی که در چهره ات موج بزند...

 

آن لحظه که تمامِ آرایشی که صبح کرده بودی به هم ریخته باشد...

 

به مساحتِ خورشید دوستت دارم...

 

موهای بدنت که در آمده باشد...

 

شبهایی که فراموش میکنی مسواک بزنی...

 

بوی پیاز داغ هم که بدهی...

 

به ارتفاعِ ابدیت دوستت دارم...

 

شبها که زودتر از من میخوابی...

 

صبح که با چشمان پف کرده بیدار میشوی...

 

لحظه هایی که فراموش میکنی بگویی:

 

"دوستت دارم"

 

چای هل دار که دم میکنی...

 

به لطافتِ مهتاب دوستت دارم...

 

دوران بارداری لباس گل و گشاد که بپوشی...

 

اندامت که بهم بریزد...

 

زیبایی ات که کم شود...

 

راه رفتنت قدم قدم شود....

 

ویارِ ندیدن من هم کنی...

 

به پاکیِ کودکانه دوستت دارم...

 

حوصله ی حمام که نداشته باشی...

 

ابروهایت را که بر نداشته باشی...

 

صورتت را که بند نینداخته باشی...

 

اصلا هر جور که باشی...

 

به عمقِ اقیانوسها دوستت دارم...

 

حوصله ی آشپزی نداشته باشی...

 

دلنوشته ی کاغذی نذاشته باشی...

 

بوسه ی شب بخیر نداده باشی...

 

شعر هایم را نخوانده باشی...

 

به نابیِ دستپختت دوستت دارم...

 

نوبتِ آرایشگاهت که دیر شود...

 

بدون مش...

 

های لایت...

 

میزان پلی...

 

مانی کور...

 

فرمژه...

 

چه میدانم اکستنشن...

 

حتی بدون رژ لب مورد علاقه ات...

 

به درخششِ چشمهایت دوستت دارم...

 

حرفهایت را که میخوری...

 

دلت گرفته که باشد...

 

سکوت که میکنی...

 

با نازها...قهر ها...

 

اخمهای دلنشین زنانه ات...

 

به شیرینیِ کیکِ شکلاتی دوستت دارم...

 

حوصله ی حرف زدن نداشته باشی...

 

چشمِ دیدنِ من نداشته باشی...

 

دستهایت را به من ندهی...

 

توی رودخانه هلم بدهی...

 

به دلنشینیِ صدایت دوستت دارم...

 

از روزهای تلخ که دلگیر میشوی...

 

زود از غذای شبت سیر میشوی...

 

با حسّ من که درگیر میشوی...

 

حتّی...

 

آن سالها که پیر میشوی...

 

آن سالها که پیر میشوی...

 

به سپیدیِ موهایت دوستت دارم...

 


و قسم میخورم تمام شبها خستگی های تنت را آرام کنم...
 


خواب به چشمهای من حرام باشد...

 

اگر تو را با عاشقانه هایم به خواب نبرم...

 

و عشق از سر من زیاد باشد...

 

اگر شبی بدون بوسه ی عاشقانه ی من چشم بر هم بگذاری...



و زندگی برای من میوه ی ممنوع...

 

اگر دستهایم را به جز برای تو در آغوش گرفتن تو عاشقانه باز کنم...

 

و شک نکن شبهای عمر من...

 

عسل بارانِ شیرین ترین احساساتِ مردی است..

.

که نفس هایش هم بوی همسرش را میدهد...