بنام آفریننده خلیج همیشه فارس

 

ای آب نیلگون و گهر بار كشورم

 

ای آخرین پنا هم و مأ وا و سنگرم

 

امواج تو تلاطم عشق است دردلم

 

ای عشق پر تلاطم و موج شناورم

 

ما خون خویش دردل جام تو كرده ایم

 

تا شهد عشق جمله بریزی به ساغرم

 

صد جان فدای شوكت نام تو گشته است

 

ای جان فدای همت یار دلاورم

 

آواز عاشقانه بخوان ای خلیج عشق

 

این جمله بود ذكر شهیدان لشكرم

 

آنان كه خون خویش به كام تو كرده اند

 

حكم خلیج فارس به نام تو كرده اند

 

از گناه خسته یا از خدا خسته؟

 

امروز ساعتی وقت یافتم...در گردش به دنیای مجاز تلف گردید و مرد.

حاصل این گردش یک ساعته بیت شعری بود ...تقدیم به شما

خوش به حال اونهايي كه از گناه خسته شدن

بد به حال اونهايي كه از خـــــــدا خسته شدن
...

 

دارد بوی حسین می آيد...

 

انگار دارد بوی حسین می آید

انگار دارد بوی حرم می آید

انگار دلم ،دل دل میکند برای حرم

انگار دلم ...

.....................

اگر بشود به لطف خدا

زیارت شش گوشه قسمت من

......................

هوای حسین هوای حرم

هوای شب جمعه زد به سرم

روانه شدم به سوی ضریح

بگیری اگر زیر بال و پرم

.......................

بده صدقه به راه خدا

بده شب جمعه تو کرب بلا

...................

حال و هوای این روزهای دلم

برای رسیدن به حسین انگار باید از تشنگی به عطش رسید ،انگار

آنچه در «غدیرخم» در سال حجة ‏الوداع اتفاق افتاد...

http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTo9q7ZTOH_VCNxlePiWkHe2DyUOy9bXK1mAlrZutPC7bVUgqeG

آنچه در «غدیرخم» در سال حجة ‏الوداع اتفاق افتاد، سرفصل تازه‏اى در تاریخ

اسلام شد و مسأله «نصب امام» و آیه «ابلاغ» و «اكمال دین»، قلمرو

جدیدى در اندیشه مسلمین و افكار پیروان محمد صلى‏ الله ‏علیه‏ و ‏آله

 و به تبع در آثار ادبى و تألیف‏ها و سروده‏هاى محبّان امیرالمؤمنین علیه‏السلام

و مدافعان ولایت علوى گشود.

 

ادامه نوشته

من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو؟؟؟

افسران - من اگـــــر

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو

 بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو

بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
 
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو

تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
 
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو

چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
 
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو

سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
 
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو

با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
 
من از این زندگیم سود نبردم بی تو

گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
 
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
 
 

ویژه نامه ولادت امام رضا علیه السلام...

ثامن تم : ویژه نامه ولادت امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام ای حضرت سلطان عشقیا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشتالســـــلام ای تربتت باغ بهشــــــت

 

مثل بهار، ناگهان می‏رسی همه پنجره‏ ها را به آغوش باغچه‏ ها میکشانی...

با آمدنت، بهار بر شانه ابرها می‏ ایستد و همه درختان گمشده را فریاد می‏زند...

امشب باران با خاک آشتی خواهد کرد و همه صداها، به کوه‏ های فراموش شده خواهند رسید...

امشب رودها همه به دریا سرازیر خواهند شد. امشب می‏شود از همه ستاره‏ های دور از

 دست، به تعداد همه دست‏ هایی که به سوی تو دراز شده‏ اند، سیب سرخ چید.

 وقتی از تو می‏نویسم، کلمات می‏خواهند از خوشحالی بال در بیاورند. فرا رسیدن سالروز میلاد

 عالم آل محمد، شمس الشموس، سلطان سریر ارتضاء، ثامن ضامن امام علی بن موسی الرضا

علیه السلام را به پیشگاه با عظمت حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه و عموم شیعیان و

ارادتمندان حضرتش تبریک و تهنیت عرض می نماییم.

 

ادامه نوشته

فرشته های زمینی

افسران - آنان فرشته اند...

آنها فرشته اند اشتباهی زمینی شده اند

معلول نیستند! بالهایشان شکسته است ...

 

یتیمی...

 
 
برگردید یتیمان کوفه ، برگردید . . .

دیگر به کاسه های شیر نیازی نیست
 

یتیمی تنها یک معنا دارد . . .
 
 
 بی "علی" شدیم!

 

زندگی یعنی...

زندگی یعنی گذران عمر به عشق علی -

زندگی یعنی به یاد علی نفس کشیدن -

زندگی یعنی در تنهایی ها نامه برا علی نوشتن -

زندگی یعنی در عالم خیال با علی قدم زدن .....

مگـــر ایـن کربلا...

 
 
مگر این کربلا غمش چه بود...
 
که همــه ، خـود را بـرای روز عاشورایـش آمــاده کـرده بــودنـد !؟ ...
 
همــــه پیـــامبـــران گـریـه کـــردنـد ...
 
زهرا زینب اش را آمـــاده کرد ...
 
حیدر عباس اش را ...
 
حسن ، قاسم و عبدالله اش را ...
 
لیــــلا علی اکبرش را ...
 
رباب اصغرش را ...
 
سکینه صـــورتـش را ...
 
اربــــاب ســـــرش را . . . . . .

از پشت کوه آمده ام...

 
آری از پشت کوه آمده ام...
 
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت،حرام خورد؟!
 
برای عشق خیانت کرد
 
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
 
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
 
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
 
می گویند: از پشت کوه آمده!
 
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم
 
و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن
 
گوسفندان از دست گرگ ها باشد،
 
تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
 

دانشجوی جنونم و استاد من علیست

 

هـرگز فــریب حــیلۀ مردم نمیخورم من در بهشت عشق تو گندم

نمیخورم، دانشجوی جنونم و استاد من عــلیست ،من پای

بحث عشق عــلی جُم نمیخورم...

معنای عشق ...


می گویند : عشق آن است که به او نرسی !  

و من می دانم چرا ؟!

زیرا در روزگار من...

کسی نیست که زنانه عاشق شود ،

و مردانه بایستد...

 

سهـــــــــراب سپهـــــــــــری ...

                             

ماه بالای سر آبادی است
                                             

اهل ابادی در خواب است
                                           

باغ همسایه چراغش روشن
                                               

من چراغم خاموش.
                                             

یاد من باشد تنها هستم.
                                            

ماه بالای سر تنهایی است.

                                                                                      

سهراب سپهری

بمان مادر

 

بمان مادر، بمان در خانه‌ی خاموش خود مادر ...


دو چشم منتظر را، تا به کی بر آستان خانه می‌دوزی؟


تو دیگر سایه‌ ی فرزند را بر در نخواهی دید ...


نخواهی دید ...


نخواهی دید ...


"نادر نادر پور"


کودکی

 

زیر پل ها زندگی ما گذشت


روزهای ساده دنیا گذشت


غنچه های زودرس بودیم ما


کودکی در کودکی ما گذشت...


" مسعود نوروزی"

 

اُمیــــــــــــد وصــــــــل

 

در جاده ی انتظار دستانم را بالا می برم

 

 و برای ظهورش دعا میکنم

 

 

 

یوسف آخر زمان آید به دوران غم مخور

 

کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم خور

 

بی حضورش چند روزی دور کردون گر گذشت

 

دایما یکسان نباشد حال دوران،غم مخور

 

چون امید وصل او هرلحظه هست و ممکن است

 

در فراقش صبر کن با درد و هجران، غم مخور

 

حال ما، در فرقت پیغمبر (ص) و اولاد او

 

جمله می داند خدای حال گردان، غم مخور

 

فیض اگر حال فنا بنیاد هستی برکند

 

کشتی آل نبی(ص) داری ز طوفان غم مخور

 

در جهان گر از حضورش دور باشی فیضیا

 

روز موعودش رسد دسست به دامان؛ غم مخور

 

فیض کاشانی

 

بهار را باور کن

 

باز کن پنجره ها را که نسیم

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد

و بهار

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است

 

 

همه چلچله ها

برگشتند

و طراوت را فریاد زدند

کوچه یکپارچه آواز شده است

و درخت گیلاس

هدیه جشن اقاقی ها را

گل به دامن کرده ست

 

 

باز کن پنجره ها را ای دوست

هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت

برگ ها پژمردند

تشنگی با جگر خاک چه کرد

هیچ یادت هست

توی تاریکی شب های بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد

با سرو سینه گلهای سپید

نیمه شب باد غضبناک چه کرد

هیچ یادت هست

حالیا معجزه باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه تنگ

 


با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد

خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی

تو چرا اینهمه دلتنگ شدی

باز کن پنجره ها را

و بهاران را

باور کن


پرنـــــده

 

میشـــه پرنده باشی اما رهــــا نباشیـــ..

 

میشه دلت بگیره اسیر غصــــه ها شیـــ...

 

حالا که آسمونم دنیای تازه ای نیــــست

 

اون وقت یه جا بشینی محو گذشته ها شیــ...

 

ترسیده باشی از کوچ اوجو ندیده باشیــ    

 

واسه مشتی دونــه اهلی آدما شیــ...

 

تو سایه ها بمونی درگیر سایه ها شیــ...

                                

مفهوم زنـــدگی رو از یاد برده باشیـ.ـ...

 

دلت بخواد دوباره از ته دل بخونیـ..ـ...

                      

از ترس ریزش اشک غمگین و بی صدا شیــ....

 

آقا جان سلام

 

 

آقا جان خوبي؟

 

با غصه هايت چه مي كني؟

 

با جا نماز هايي كه آب مي كشيم؟

 

با دروغ هايي كه مي گوييم؟

 

با غيبت هايي كه مي كنيم؟

 

با قسم هاي آب دارمان؟

 

با ريا كاري هايمان؟

 

با نامردي هايمان در حقت؟

 

با بي حجابي هايمان؟

...

 

آقا جان نيا

 

نيا كه درين ظلمت كده جاي خورشيد نيست

 

درين لجن زار جاي پاكي نيست

 

گاهي

 

گاهي مي نشينم و مي خندم!

 

خودت مي داني آقا جان.

 

به خودم،به گناهانم

 

و به دعا هاي اطرافيان برايم

 

"ان شاءالله سرباز امام زمان باشي"

 

هرگز نمي گويم اگر نباشي

 

نمي توانم نفس بكشم

 

تو غايب و

 

من زنده و

 

نفس هاي جانانه...

 

آقا جان ما منتظر نيستيم

 

تو منتظري...

 

منتظري فرجي بشود

 

فرج افراد با ايمان...

 

فرج 313

 

آقا جان براي ظهور دعا كن.

 

ســـایـــــه ی عـــــشــــــق

 

 

عشق حضور است

 

جایی که عشق هست

 

زمان و مکان محو می شوند

 

و جایی که عشق نیست

 

حتی آنچه که به لحاظ زمانی و مکانی نزدیک است

 

تو را به شدت دور نگه میدارد

 

غیبت عشق است که جدایی می آورد

 

و تنها نزدیکی دنیا عشق است

 

کسانی که به عشقی تمام عیار دست می یابند

 

همه چیز را در درون خود کشف میکنند

 

آنگاه همه عالم در درونشان خواهد بود ، نه در بیرونشان

 

و ماه و خورشید در آسمان درون آنها چرخ خواهند زد

 

در کمال عشق نفس ناپدید می شود

 

[تصویر:  asheganeh.ir_9-300x221.jpg]

شعر بچه بسیجی ها

 
 
سلام بر تو ای سرو برافراشته آگاهى و آزادگى ،

 

سلام بر تو ای آبشار زلال و شفاف دانش و بینش ،

 

سلام بر تو ای محبوب ترین انسان ها در پیشگاه پیامبر ،

 

سلام برتوای شبیه ترین انسانها درصورت و سیرت به او ،

 

سلام بر تو ای قرین و همتا و همشأن امیر والایى ها

 

 

برو به ادامه ی مطلب...

 

ادامه نوشته

استاد شهریار...

 

مادر

 

 

آهسته باز از بغل پله ها گذشت


 

در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود


 

اما گرفته دور و برش هاله ی سیاه


 

او مرده است و باز پرستار حال ماست


 

در زندگی ما همه جا وول میخورد


 

هر کنج خانه صحنه ای از داستان اوست


 

در ختم خویش هم به سر کار خویش بود


 

بیچاره مادرم!!...


 

 

برو ادامه مطلب...یادت نره هاااااااا

 

ادامه نوشته

شعری برای دختران

 

 

 

روز و شب با خودت نرو هی ور

 

با تو هستم ، بله ، شما ... دختر

 
قلب تو گرچه واقعا پاک است!

 
 
خواهرم خوشگلی خطرناک است

 
با چنان تیپ و این چنین ترکیب

 
 
صورتی مثل کاغذ تذهیب ،

 
وقتی از خانه می زنی بیرون

 
 
مرد صدساله می شود دل خون!

 
متلک بشنوی تو از حالا

 
 
از جوان های بی سر و بی پا

 
آن یکی با دروغ و صد نیرنگ

 
 
می دهد وعده های خوب و قشنگ

 
دیگری به تو گوید که جانی تو

 
 
گز شیرین اصفهانی تو !

 
پیرمردی یواشکی از پشت

 
 
گوید این دخترک مراهم کشت !

 
نم نمک می رومی از راه به در

 
 
با همین گفته ها می شوی خر !

 
سادگی ها تو یک کمی کم کن

 
 
تو خیابون حواستو جمع کن !

 
گیرهای سه پیچ را ول کن

 
خوشگلم ، فکر این اراذل کن

 
این جوان ها تمام ناجورند

 
 
آی ماهی ، بپا همه تورند

 
پلویی می شوی به یک دوری

 
 
سی دی ات پخش می شود فوری

 
می شوی نقل محفل مردم

 
 
سبب عیش کامل مردم

 
آبرویت به باد خواهد رفت

 
 
 یه خورده ، زیاد خواهد رفت

 
کار من هست تا کنم خواهر ،

 
 
امر معروف ، نهی از منکر

 
قصد من نیست تا کنم کیفی

 
 
منتها چون که دیدمت حیفی !

 
گفتم این هارا بگم که خواهرم
 
 
 
 فردا نگی چرا نگفتی برادرجان !
 
 
منبع؟؟؟
 

 

 

تنها نیستی...

 
 

بهر فرج و ظهور مهدی فاطمه (عج) صلوات

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

التماس دعآ

 

 


 
 
لحظه ای غافل از احوال دل ما نیستی
 
 
جمعه ها هِی میرود اما تو آقا نیستی
 
 
من که در هفته یک لحظه به یادت نیستم
 
 
جمعه ها یاد تو اما هست تنها نیستی
 
 
 
اللهم عجل لولیک الفرج
 

ارزش زن



اي زن تو که بانويي چو زهرا داري

 

گنج شرف و گوهر تقوا داري

 

حيف است اسير خود نمايي باشي

 

 آزاد به شيوه اي کذايي باشي

 

با زلف شلال به خيابان رفتن

 

يعني که به سوي دام شيطان رفتن

 

حيف است که از بلهوسان باشي تو

 

 رقاصه به آهنگ کسان باشي تو

 

زن نيست عروسکي که کوکش بکنند

 

رقاصه به هر سبک و سلو کش بکنند

 

افسوس اگر که سست ايمان باشي

 

بازيچه ي نقشه هاي شيطان باشي

 

مگذار حجاب را بگيرند از تو 

 

اين گوهر ناب را بگيرند از تو

 

حيف است به نيش خنده اي خام شوي

 

زنجير طلا ببيني و رام شوي

 

با عشوه دل کسي ملرزان اي زن

 

پايي ز ره خدا ملغزان اي زن

 

زنهار که زن ماکت آرايش نيست

 

جز مايه افتخار و آسايش نيست

 

مگذار که هرزه ها نگاهت بينند

 

 در سايه چشمهاي تو بنشينند

 

مگذار که بر خط لبت راه روند

 

گستاخ شوند و تا خود ماه روند


 

اي هر چه جواهرست در پايت پست

 

مانند جواهري مشو آلت دست

 

اي زن تو اساس آفرينش هستي

 

همواره کلاس آفرينش هستي

 

حيف است کلاس خويش پايين بردن

 

با سکه کم عيار، قيمت خوردن

 

حيف است که خود بشکني و خوار شوي

 

بازيچه ي اهل کوي و بازار شوي

 

تو آينه اي و تيرگي حقت نيست

 

اي غيرت محض بي رگي حقت نيست

 

زن، زندگي است زندگي ميداني؟

 

 پايبند به اين اصل مهم مي ماني؟

 

بايد که تو را مقام والا باشد

 

حيف است تو را بهاي کالا باشد

 

گل را به جمال و رنگ و بو بشناسند

 

زن را به وقار و آبرو بشناسند

 

اي دختر امروز، زن فردا باش

 

 آرام دل فاطمه ي زهرا باش

 

تفسير مقام مادري آسان نيست

 

تفسير شو، اين شکوه، بي پايان نيست

 

بايد که همه به اين حقيقت برسند

 

زن، ملعبه ي دست هوسبازان نيست

 

مگذار که دکمه ي حيا باز شود 

 

دلبستگي کذايي آغاز شود

 

مگذار که دامن شرف آب رود

 

کوتاه چنان شود که از تاب رود

 

زن صيد فتاده در دل صحرا نيست

 

زن لقمه نرم و چرب کرکسها نيست

 

خوش گفت به وصف تو امام شهدا

 

  ((از دامن زن، مرد به معراج رود))

غلام حضرت زهرائیم

افسران - هر چه شد بین در و دیوار شد...


 
عمریست رهین منت زهرائیم
 
 
 
مشهور شده به عزت زهرائیم
 
 
 
مُردیم اگر، به قبر ما بنویسید
 
 
 
 
ما پیر غلام حضرت زهرائیم …
 

 

هیچکس در پشت حیدر نیست دیگر، فاطمه !

 

بعد تو حتی نماز او فرادا می شود

 

قطره قطره اشک از چشمان حیدر می چکد

 

سهم او وقتی فقط رنج تماشا می شود

 

این روزها




این روزها

 
 
تمام دلخوشی ام تنها یک چیز است...




اینکه حداقل





آسمانمان یکیست.....



شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

 

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

 

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

 

آقا بیا تا با ظهور چشمهایت

 

این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد

 

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

 

آرام راه ساحل دریا بگیرد

 

آقا بیا تا کی دوچشم انتظارم

 

شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد

 

پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت

 

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

 

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

 

تا انتقام دست زهرا را بگیرد...

 

امام زمان 

 

"اللهم عجل لولیک الفرج"


تا نیاید مهدی ( عج ) زندگی زیبا نیست.

 

شاید آنروز که سهراب نوشت

 

“تا شقایق هست زندگی باید کرد”

 

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت …

 

باید اینطور نوشت :

 

چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس

 

جای یک گل خالیست،

 

 تا نیاید مهدی ( عج ) زندگی زیبا نیست.

 

عجب رسمیه ....

 

عجب رسمیه رسم زمونه


 

قصه برگ و باد خزونه

 

میرن آدما از اونا فقط

 

خاطره هاشون به جا میمونه

 

کجاست اون کوچه

 

چی شد اون خونه

 

آدماش کجان خدا میدونه

 

بوته ی یاس بی بی جون هنوز

 

گوشه ی باغچه توی گلدونه

 

عطرش پیچیده تا هفتا خونه

 

خودش کجاهاست خدا میدونه

 

میرن آدما از اونا فقط

 

خاطره هاشون به جا میمونه

 

تسبیح و مهر بی بی جون هنوز

 

گوشه ی طاقچه توی ایونه

 

خودش کجاهاست خدا میدونه

 

میرن آدما از اونا فقط

 

خاطره هاشون به جا میمونه

 

پرسید زیر لب یکی با حسرت

 

از ماها بعدها چه یادگاری میخواد بمونه

 

خدا میدونه

 

میرن آدما از اونا فقط

 

خاطره هاشون به جا میمونه

 

چی شد اون خونه

 

آدماش کجان خدا میدونه

از پشت کوه آمده ام ...

 

آری از پشت کوه آمده ام

 

چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟

 

برای عشق خیانت کرد

 

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد

 

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

 

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

 

می گویند: از پشت کوه آمده

 

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام

 

سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها

 

باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ


 

"محمد بهمن بیگی"

یا رقیه

 

طعنه زد چشم پر از آب تو بر آب فرات

 

پدر از گریه تو گشت قتیل العبرات

 

السلام علیک یا مولاتی رقیه

 

هر کجا حرف تو شد سوخت تمام جگرم

 

اسوه کودک بحرین فدای تو سرم

 

 

شعر ، روایت

 

کیستم من؟ گوهر ده بــــحر نور کبریـایم

 

آفتـــاب سامره، روشنگر مـــلک خـــدایم

 

آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحــایم

 

کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم

 

منظـر حسـن خــــدا مصباح انــوارالهدایم

 

مـــن ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

 

 

هنوز انتظار و انتظار است...


هنوز انتظار و انتظـار است

 

هنوز دل به سینه بی قرار اسـت

 

هنـوز خواب می بینــم بـه شب ها

 

همان مردی که بر اسبـی سوار است

 

همان مـردی که آیـد جمعـه روزی

 

و این پایان خواب انتظار است

 

***اللهـم عجــل لولیک الفـرج***

 

ویرانه

 

ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد

 

ویرانه نه آن است که فرهاد فروریخت

 

ویرانه دل ماست که هر جمعه به شوقت

 

صدبار بناگشت و دگربار فرو ریخت

 

آدم ها مثل کتابند ....!!!

 

بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید و

 

بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت..

 

بعضی آدمها جلد زرکوب دارند٬بعضی جلد ضخیم،

 

بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.

 

بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و

 

بعضی با کاغذ خارجی.

 

بعضی آدمها تر جمه شده اند و

 

بعضی تفسیر می شوند

 

بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و

 

بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند.

 

بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند و

 

بعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند.

 

بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند.

 

بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.

 

بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.

 

بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت.

 

بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت و

 

بعضی را توی کیف.



بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته

 

و اجرا می شوند.



بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها

 

معلومات عمومی.



بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و

 


بعضی از آدمها غلط های چاپی فراوان .



ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و

 

از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت

 

به راستی ما کدامیم؟ ..



" زنده یاد قیصر امین پور "

 

*امیدم تویی مادرم*

 
نشاط زندگیم از عنایت زهراست
 
عنان زندگیم دست حضرت مولاست
 
خدا کند بهشت هم کنارشان باشیم
 
کنار خانه شان خانه داشتن زیباست
 
گذر نمود زکوی دلم خبر دارم
 
میان کوچه دل رد چادرش پیداست...
 
یابن الزهرا

 

تقدیم به تمام زنان ایران زمین

 

زن زیبـاســت

 

چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم

 

است چه آن زمان که خود را می آراید از پس همه

 

خستگیهایش

 

چه آن زمان که فریاد می زند بر سرت

 

و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را مبینی

 

چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده

 

و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند

 

زن زیباست

 

آن زمانی که خسته از همه تُهمتها و نابرابریها

 

باز فراموشش نمی شود؛

 

مادر است، همسر است،راحت جان است

 

زن زیباست

 

زمانی که لطافت جسم و روحش را توأمان درک کردی

 

زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی

 

زمانی که نداشته های خودت را به حساب ضعفش

 

نگذاشتی

 

آری زن زیبـــــاست

 

دکتر شفیعی کدکنی 

باران

 

پنجره را باز کن ! اندکی پشت آن بایست...

 

چشم هایت را ببند و نفسی عمیق بکش...

 

بوی خاک را حس می کنی؟ بوی باران؟ دریاب...!

 

دارد دیر می شود !

 

آخرین نفس های این زمستان است...

 

چه بارون دلی میاد تو تهـــــــران! 

قطعه ای از بهشت

 

هر چند حال و روز زمین بد است

 

یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است

 

حتی فرشته ای که به پابوس آمده

 

این جا میان رفتن و ماندن مردد است

 

این جا مدینه نیست نه این جا مدینه نیست

 

پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟

 

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

 

این جا برای عشق شروعی مجدد است

 

جایی که آسمان به زمین وصل می شود

 

جایی که بین عالم و آدم زبانزد است

 

هر جا دلی شکست به این جا بیاورید

 

این جا بهشت شهر خدا شهر مشهد است   

 

 

بیخودی

 

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود

 

بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود

 

ما خدا را با خود سر دعوا بردیم

 

و قسم ها خوردیم

 

ما بهم بدکردیم

 

ما بهم بدکردیم

 

ما حقیقت ها را زیر پا  له کردیم

 

و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم

 

روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم

 

از شما می پرسم

 

ما که را گول زدیم؟؟؟

 

قحطی

 
 
 امروز که ما ایرانیان در این

 

 

روزگاران آن را به وضوح لمس می کنیم :

 

 


قحطى اخلاق است!

 

 


قحطی همدلیست!

 

 


قحطى رأفت است!

 


 
قحطی عشق است!

 

 

قحطی انسانیت است!!

 

خدا را دارم

 
من خدا را دارم ، کوله بارم بر دوش ، سفری میباید
 
 
 

سفری تا ته تنهایی محض

 
 

هرکجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، فقط آهسته بگو :

 
 
 

* من خدا را دارم... *
 

مُتَنَفِرَمْ

 


مُتَنَفِرَمْ اَزْ اِنْسآטּ هآیےْ کِهـ دیوآرِ
 
 
 
 بُلَنْدَتْ رآ مےْ بینَنْدْ ،
 

 
ولےْ بهـ دُنْبآلِ هَمآטּ آجُرِ لَق
 
 
 
 
دیوآرَتْ هَسْتَنْدْ کِهـ 
 
 
 
 
تُو رآ فُروْ بریزَنْدْ
 
 
 
 
تآ تُو رآ اِنْکآرْ کُنَنَدْ
 
 
 
 
وَ اَزْ رُویَتْ رَدْ شَوَنْدْ

 

با اجازه ی خدا...

 

زندگی دیکته گفت و ما ، همش غلط پشت غلط

 

عشق رو نوشتیم با الف ، نقطه گذاشتیم ته خط

 

من و از اول همه جا ، نشوندن آخر کلاس

 

حالا میگن یه کاری کن ، میگن حسابت با خداست

 


خدا اجازه من دلم

 

بسته به زنجیر غمت

 

نگاه نکن به جرم من

 

نگاه کن به کرمت

 


خونه ی بی چراغ من ، از تو همیشه روشنه

 

بخشش چندمه توئه ، توبه ی چندم منه

 

تو بهترین رفیقمی ، نمیشه از تو دل جدا

 

گمم نکن توو تاریکی ، دستمو ول نکن خدا

 


خدا اجازه من دلم

 

بسته به زنجیر غمت

 

نگاه نکن به جرم من

 

نگاه بکن به کرمت

 

سوره ی عشق

 

خدایا...!!! جای سوره ای به نام عشق در

 

قرآنت خالی ست که اینگونه آغاز میگردد :

 

و قسم به روزی که قلبت را

 

می شکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت

 

 

براي تو كه لياقتش رو داري

 

 

برو به ادامه ی مطلب حتما بخون

 

 

ادامه نوشته

خدایا  تو را می خوانیم

 
 
وقتی قلب‌هایمان‌ كوچك ‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود
 
 

وقتی نمیتوانیم‌ اشك‌هایمان‌ را پشت‌ پلك‌هایمان‌
 
 
 
مخفی كنیم‌
 

 
و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشكند
 
 

وقتی احساس‌ میكنیم
 
 

بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌
 
 

و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛
 
 

وقتی امیدها ته‌ میكشد
 
 

و انتظارها به‌ سر نمیرسد
 
 

وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود
 
 

و تحملمان‌ هیچ ...
 
 

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم

 
 
و مطمئنیم‌ كه‌ تو
 


فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...
 


آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم
 
 
و تو را میخوانیم
 
 

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ میكشیم
 
 

تو را گریه‌ میكنیم
 
 

و تو را نفس‌ میكشیم
 


وقتی تو جواب‌ میدهی،
 

 
دانه ‌دانه‌ اشك‌هایمان‌ را پاك‌ میكنی
 

 
و یكی یكی غصه‌ها را از دلمان‌ برمیداری

 
 
گره‌ تك ‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز میكنی
 
 

و دل‌ شكسته ‌مان‌ را بند میزنی
 
 

سنگینی ها را برمیداری
 
 

و جایش‌ سبكی میگذاری و راحتی؛
 
 

بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی

 
 
 
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند
 


خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی
 
 
 

و دعاهایمان‌ را مستجاب‌
 
 
 

آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی؛

 
 
قهرها را آشتی میدهی
 
 

و سخت‌ها را آسان
 
 

تلخ‌ها را شیرین‌ میكنی
 
 

و دردها را درمان
 
 

ناامیدی ها، همه امید میشود
 
 

 
و سیاهی‌ها سفید سفید ...
 
 

خداوندا !
 
 

تنها تو را صدا میکنیم

 
 
 
و فقط تو را می خوانیم
 
 

وسعت قلب ها

 

میگن قلب آدم ها به اندازه ی مشت اونهاست

 

 

اما من قلب هایی را دیده ام که به اندازه دنیایی

 

 

 از محبت عمیق اند

 

 

دل های بزرگی که هیچ وقت در مشت های

 

 

بسته جای نمی گیرند

 

 

مثل غنچه ای با هر طپش شکفته می شوند

 

 

دل های بزرگی که مانند کویر نامحدودند

 

 

و تشنه اند تا اینکه ابر محبت ببارد

 

 

در عوض دل هایی هم هستند که حتی از یک

 

 

 مشت بسته کوچک هم کوچک ترند

 

 

دل هایی که شاید وسیع هم بتوانند باشند

 

 

اما بیش از یک بند انگشت هم عمق ندارند

 

 

وتو هر وقت خواستی بدانی

 

 

قلبت چقدر بزرگ است

 

 

به دستت نگاه کن، وقتی که مهربانی
 
 
 
 
 
 را به دیگران تعارف میکنی...!

 

خیانت

 

بودم!

 

 


دیــــــــــــدم با دیگری شـــادتری

 

 



رفتــــــــــم

 

 

عشق فقط عشق اول

 
ته دیگ "عشق اول" را هر چقدر که بسابی
 
 
 
 

چه با اسکاج دوست داشتن های بعدی

 

 

چه با سیم ظرفشویی عاشق شدن های بعدی...

 

 

از دلت پاک نمی شود...

 

 

حالا تو هی بساب

 

 

بساب و از صدای ناهنجارش

 

 

سر درد بگیر...

 

 

اشک

 

دستمال كاغذی به اشك گفت:

 


قطره قطره‌ات طلاست


 

یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟

 


عاشقم

 


با من ازدواج می‌كنی؟


 

اشك گفت:

 


ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی!

 


تو چقدر ساده‌ای


 

خوش خیال كاغذی!

 


توی ازدواج ما

 


تو مچاله می‌شوی


 

چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی

 

 

پس برو و بی‌خیال باش

 


عاشقی كجاست!

 


تو فقط


 

دستمال باش!


 

دستمال كاغذی، دلش شكست

 

 

گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست


 

گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد

 


در تن سفید و نازكش دوید

 


خونِ درد

 


آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد


 

مثل تكه‌ای زباله شد

 


او ولی شبیه دیگران نشد

 


چرك و زشت مثل این و آن نشد

 


رفت اگرچه توی سطل آشغال


 

 

پاك بود و عاشق و زلال


 

او با تمام دستمال‌های كاغذی


 

فرق داشت


 

چون كه در میان قلب خود

 


دانه‌های اشك كاشت

 

ازدواج

 

یادمان باشد ما ازدواج میکنیم که یک زندگی زیبا بساریم...



نه اینکه دوتا زندگی معمولی را خراب کنیم 

 

 

 
 
 
چشمان بازیگوشت
 
 
 
نمی دانم چشمانت با من چه میكند


فقط وقتی كه نگاهم میكنی ...

 

چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد
 

كه حس میكنم چقدر زیباست
 

فدا شدن برای چشمهایی كه تمام دنیاست.

 


آغوشت لبخندت نگاهت

 

یه آغوش هایی هست که به آدم انرژی میده.

 

یه نگاه هایی هست که به آدم جرات میده.

 

یه لبخند هایی هست که به آدم قدرت زندگی میده.

 

تندیس عشقم

 

ممنونم از آغوش و نگاه و لبخندت


 

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی...

xinwi9eknrdm5uc27s7a.jpg

 


چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

 


چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

 


خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن

 


خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

 


برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه

 


ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

 


تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

 


دوبار صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی...

 

شعر نماز بی ریا....

 

فکرم همه‌ جا هست، ولی پیش خدا نیست

 

 

سجاده‌ی زردوز که محرابِ دعا نیست

 

 

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟

 

 

اندیشه سیّال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟

 

 

از شدت اخلاص من عالَم شده حیران

 

 

تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!

 

 

از کمیتِ کار که هر روز سه وعده

 

 

از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

 

 

یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است

 

 

هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست!

 

 

این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟

 

 

چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست

 

 

ای دلبر من! تا غم وام است و تورم

 

 

محراب به یاد خم ابروی شما نیست

 

 

بی‌ دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد

 

 

تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست

 

 

هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند

 

 

گفتند که این بهره بانکی‌ست، ربا نیست!

 

 

از بس‌که پی نیم‌ وجب نان حلالیم

 

 

در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست

 

 

به به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند

 

 

راه شعرا دور ز راه عرفا نیست

 

زندگی

 

 

نمیدونم چی به قلبت میگذ ره که پر از درد وغمه

 

امـا ایـنـو خوب مـیدونم زند گیم بی تو مثله جهنمه

 

عــزیـزم سـرتو بزار رو شــونـه هام یـه مـرحـمه


 

واسه زخمهای دله تو مثله عطره گل یاس و مریمه

 

  

مــاه مـن غــصـه نـخـور کــه زنـدگــی زود گـذره

 

 

مـیــگــذرن روزا ودرداش و مــیـمـونـه خــاطــره

 

 

تــو هــنــوزم مـنـو داری عـــشـقـه مــن کــنـارتـه


 

هــمـه زنـدگـــیــم فــدای اون نــگـات کــه لایــقــه


 

گـل مــن تــمـوم کــن اشــکـه جـاریـتو بسـه دیگـه


 

زنــدگــی ایـنـه عــزیــزم پـــر از درد و مــشـکــله

 

 

حــالا کــه دیــگــه نــه صـبــر داری نــه حوصـله

 

 

 فــــقـــط اومــدم بــگــم دلـــم ایــنــجــا مــنــتــظـــره

 

 

یکی بود یکی نبود

 

 

یکی بود یکی نبود
 
 
 
 
 
هرکی بود غریبه بود
 
 
 
 
 
از دلم خبر نداشت
 

 
 
که تورو از دلم ربود
 
 
 
 
 
هرکی بود هرچی که داشت
 
 
 
  
 
 
قد من عاشق نبود
 
 
 
 
 
 
واسه چشمای سیات

  
بخدا لایق نبود
 
 
 
 
 
 
 
 
گول نگاشو خوردم و
 
 
 
 

      دلم رو بستم به چشاش

 
 
 
 
 
دیوونه بودم مثله شمع
 
 
 
 
 
 
یه عمری آب شدم به پاش
 
 
 
 
 
 
بعد یه عمر آزگار
 
 

 
عشق منو گذاشت کنار
 
 
 
 
 
 
 
رفت پی یه عشق دیگه
 
 
 
 
 
 
اونم سپرد به روزگار

 
 
 
ازاولش هیچکی نبود

 
 
 
هیچکی به دادم نرسید
 
 
 
 
 
 
قصه من به سر رسید
 
 
 
 
 
دلم به عشقش نرسید
 
 

دیدار امام زمان

امشب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم


چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم


همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود

 

همه در دفتر من حسرت دیدار تو بود.


اللهم عجل لولیک الفرج

 

ای اشک ...

به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته

نگو از دوری کی، نپرس از چی گرفته

اونی که وقت رفتن دوباره عاشقم کرد

منو آبادکردو خودش ویرون شد ازدرد

 

.

.

.

غریبه غم مخور ما هم غریبیم

آغوش خدا

 

خدایا من دلم قرصه کسی غیر از تو با من نیست

 

خیالت از زمین راحت که حتی روز روشن نیست

 

کسی اینجا نمیبینه که دنیا زیر چشماته

 

یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته

 

فراموشم شده گاهی که این پائین

 

 چه ها کردم

 

که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم

 

خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن

 

شنیدم گرم آغوشت اگه میشه منم جاکن

نقطه سر خط

زندگی نقطه سر خط بی وفا شده عادت

 

تو نوشته بود دیدار سه تا نقطه  به قیامت

 

زندگی نقطه سر خط تلگرافی شده نامت

 

قلبم و مچاله کردی لای نقطه چین نامت

 

عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت

 

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت

 

زندگی نقطه سر خط برو با خیال راحت

 

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت

 

باز سی و دو حرف دلگیر مختصر مفید و ساده

 

گفتی که سایه ی عشقت از سرم خیلی زیاده

 

زیر دردام خط کشیدی ضربدر زدی رو اسمم

 

تا بدونم که به عشقت تا که جون دارم طلسمم

 

روی یک کاغذ بی خط حرفای خسته به نوبت

 

توی سرزمین نامت حرف ت کرده قیامت

 

ت مثه تو مثه تردید ت مثه آخر طاقت

 

مثه تنهایی مثه تب مثه آخر خیانت

 

عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت

 

بمون

 سلام خورشید قلبم سفر کجا میری تو

 

 

زمستونه میدونم چرا نمیمونی تو

 

 

تو که بری برف میاد یه جورایی میمیرم

 

 

یخ میزنم از غصه ولی به یادت میمونم

 

 

دلتنگ نمیشی بی من میری سفر میگردی

 

 

شده که توفکر بری از فکر من بپاشی

 

 

بارون میاد میگم که یه روز میاد خورشیدم

 

 

میاد تا گلها باز شه میاد بهارشه خونم

 

 

تمام خونه داره سراغتو میگیره

 

 

میگن عشقت کجا رفت دنیا واست بمیره

 

 

تو اون شهری که رفتی شبها کجا میخوابی

 

 

آغوش من خالیه شبها دارم بی خوابی

 

 

تو از سفر چی میخوای تو ای بهار خونم

 

 

بیا تا گل آروم شه نغمه سرای جونم

 

 

تو که بیای همه واست جشن تولد میگیرن

 

 

همه به پات بلند میشن همه ازت جون میگیرن

 

 

بچه داره بهونتو هر روز ازم باز میگیره

 

 

با اون چشمای کوچیکش داره یه خواهش میکنه

 

 

میگه بابا - مامان کجاست اون منو آروم میکنه

 

 

کوچولومون هر روز داره بزرگتر از دیروز میشه

 

 

سریع بیا کوچولومون داره شبیه تو میشه

 

 

خوب میدونم الان داری واسش لالایی میخونی

 

 

سریع بیا تو باز خونه تا باز پیش ما بمونی

 

 

چیزی نمونده تا بهار پشت در خونه بیاد

 

 

بیا تا باز بهار بشه خونه با عطر خوبی هات


شاعر تورج

زندگی

زندگی یک بازی در د آور است

 

زندگی یک اول بی آخر است

 

زندگی کردیم اما باختیم

 

کاخ خود راروی دریاساختیم

 

لمس باید کرد این اندوه را

 

برکمر باید کشید این کوه را

 

زندگانی باهمین غم ها خوش است

 

باهمین بیش وهمین کم ها خوش است

 

زندگی کردیم وشاکی نیستیم

 

برزمین خوردیم وخاکی نیستیم

وقت جدایی...

 
وقتی دوعاشق ازهم جدامیشن...
  
 

دیگه نمیتونن مثل قبل باهم خوب باشن

 

 

چون قلب هم روزخم کردن

 

 

دشمن هم نمیتونن باشن

 

 

چون روزی هم رو دوست داشتن

 

 

تنهامیتونن آشناترین غریبه برای هم دیگه

 

 باشن

فقط یه کربلا میخوام

در سرم پیچیده باری های­وهوی کربلا


 

می‌روم وادی به وادی رو به سوی کربلا
 


می­روم افتان و خیزان، از دل بن­بست­ها
 
 

 
جاده‌ای پیداکنم تا جست­وجوی کربلا
 


تشنگی می­بارد از ابر سترون، می­روم
 
 

تا بنوشم جرعه­آبی از سبوی کربلا
 
 


ترسم این بیراهه­ها با خویش مشغولم کنند
 
 
 

بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
 
 


من نمی­دانم کی­ام یا از کجایم، هرچه هست
 
 

آب­رو می­آورم از خاک کوی کربلا
 
 


مانده در گوشم صدای پای "هل من ناصر"ی
 
 

می­رود تا حشر در من گفت­وگوی کربلا
 
 


بغض تاریخم، نباید در خودم ویران شوم
 
 
 

باید آوازی بخوانم با گلوی کربلا
 
 


در سرم شوری دگر برپاست، شمشیرم کجاست؟



بر مشامم می­رسد هر لحظه بوی کربلا

دلتنگ یار....

 

 


 

امروز شهر ما، آكنده از عطر حضور تو است؛ اما دود گناه ها كوچه

 

  

پس كوچه‌هاي جهان را فرا گرفته و ديده‌ها به انواع فسادها

 

  

 و نابرابري‌ها تاريكند.

 

  


دستها به خيانت باز و به التماس دراز شده است…

 



پاها در طلب يك لقمه نان به سوي جباران كشيده شده است…


 


دلها سرگرم دنياي تاريك غفلت زا است و فكرها

 

 

سرگرم زندگي پر فريب… زندگي سراسر دوري تو.

 



اما فردا اين حضور عطر تو به عطر ظهور مبدل ميشود و ديوار

 

 

 بلند و سياهي كه بنا كرديم فرو ميريزد

 

 
مشام و ديده و دست و پا و دل و فكر آن گونه ميشود كه تو

 

 

مي پسندي و دلها شيداي تو كه قلب جهاني و اگر نباشي

 

 

 جهان را تپشي نيست. پاها رونده به سوي ياري


 


تو كه گوهرهاي نهفته در دل خاك و آب را نمايان ميكني، براي فردا،

 

 

 و اثري از فقر و فلاكت را نميگذاري.


 


دستهايمان گشوده به سوي آسمان به دعا براي تو

 



چشمهايمان در انتظار رويت جمال نوراني تو

 

با تو بودن را میخواهم

 

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.

 


عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.

 
 

با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.

 


همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.


 

همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.

 

 

و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.

 

 


با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.

 

 

عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.

 

 

با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.

 

 


همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.

 

 


همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.

 

 


و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.

 

 

همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،

 

 


از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.

 

 


اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،

 

 


آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.

 

 


ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،

 

 


عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.

 

 

با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو

 

 

غروبی را نخواهد داشت.

 

 

و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.

 

 

با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.

 

 


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.

 

 


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.

 


پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش

 

دعایت می‌کنم

 
 
دعایت می‌کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
 
به لبخندی تبسم را به لب‌های عزیزی هدیه فرمایی
 
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب‌ها
 
بخوانی نغمه‌ای با مهر
 
دعایت می‌کنم، در آسمان سینه‌ات
 
خورشید مهری رخ بتاباند
 
دعایت می‌کنم، روزی زلال قطره اشکی
 
بیاید راه چشمت را
 
سلامی از لبان بسته‌ات، جاری شود با مهر
 
دعایت می‌کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی
 
با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را
 
دعایت می‌کنم، روزی بفهمی با خدا
 
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری
 
و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد
 
مپوشانی تنت را از نوازش‌های بارانی
 
دعایت می‌کنم، روزی بفهمی
 
گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است
 
دعایت می‌کنم، روزی دلت بی‌کینه باشد، بی‌حسد
 
با عشق، بدانی جای او در سینه‌های پاک ما پیداست
 
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
 
بخوانی خالق خود را
 
اذان صبحگاهی، سینه‌ات را پر کند از نور
 
ببوسی سجده گاه خالق خود را
 
دعایت می‌کنم، روزی خودت را گم کنی
 
پیدا شوی در او
 
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و با او بگویی
 
 
بی تو این معنای بودن، سخت بی‌معناست

لحظه هات دلتنگی...


 


ایـــن لحظه هــا

 

تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس.

 

ایــن لحظـــه هــا

 

لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت

 

این لحظــه ها

 

گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز

 

این لحظـــه ها

 

تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را...

سخت است "او" کردن "تو"یی که همه ی "من" بودی....

 

گل دخترا لذتش ببرید


پسر برتر از دختر آمد پدید

 

پسر جمله را گفت و چیزی ندید

 

نگو دخترک با یکی دسته بیل

 

سر آن پسر را شکسته جمیل

 

...بگفتا: «جوابت نباشد جز این

 

نگویی دگر جمله‌ای اینچنین!

 

وگرنه سر و کار تو با من است

 

که دختر جماعت به این دشمن است

 

پسر اندکی هوشیاری بیافت

 

سرش چون انار رسیده شکافت

 

پسر گفتش:«ای دختر محترم

 

که گفته که من از شما بهترم؟!

 

...

که دختر جماعت به کل برتر است

 

ز جن تا پری از همه سرتر است

 

پسر سخت بیجا کند، مرگ بید

 

که برتر ز دختر بیاید پدید!»

 

پس آن ضربه خیلی نشد نا به جا

 

که یک مغز معیوب شد جا به جا

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدبرید حال کنید تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

شهرِ کور و کر بزاره

تو دلِ سیاهِ این شهر همه جا صحبتِ درده

 

قلب آدمای کوکی یخ زده تاریک و سرده

 

شاخه ی درخت امید خم شده از بارِ غصه

 

این حکایت از شروعش رسیده به تهِ قصه

 

همه جا سکوت وگریست همه جا پره اهانت

 

چشماتو وا کن ببینی فقر و فحشا و خیانت

 

زندگی کردنِ بی درد مالِ بالاهای شهره

 

هیچکسی نکرده اینجا خوبیه بدونِ بهره

 

قلب مهربونِ عاشق تو دل سیاهی مُرده

 

دیو شب با دست نیرنگ روزِ روشنش روبُرده

 

سایه ی بلندِ ظلمت روی آسمونِ شهره

 

توی این آشفته بازار خدا با آدما قهره

 

یه گوشه یه مردِ تنها رو پٌلِ سنگی میشینه

 

از لبِ سیگارِ بهمن با لبش بوسه میچینه

 

دوره گردِ خسته ی شهرخوابای رنگی میبینه

 

توی رویای محالش گلِ عاشقی میچینه

 

یه پدر به فکر نونِ شبِ بچه های گشنست

 

لب دریاچه ی خسته با امید یه عمره تشنست

 

هر چی که بگم میدونم دیگه فایده ای نداره

 

یکی اسمِ شعرِ من روشهرِ کور و کر بزاره

 

تو سکوتِ شهرِ تاریک من دیگه حرفی ندارم

 

جای آخرِ ترانم سه تا نقطه چین میزارم...

مست وپير

شنيدم مستي با پيري همي گفت

 

كه من دارم خدا را دوست بسيار

 

بدو، بستم عهدي تا سر جان

 

شوم مست وجودش، جام در جام

 

تمام فكر و ذهنم كوي يار است

 

تمام تار و پود من اله است

 

صدايي مملو از آرامش جان

 

بپرسيد از براي راه فرجام

 

كدامين راه، مقصود ره توست

 

كدامين عشق معبود تن توست

 

كدامين قبله عالم به رويت

 

دري بگشاده بروي وجودت

 

تمام راه معبود تو اين است؟

 

تمام سعي در كوي تو اين است؟

 

جوان مست مدهوش الهي

 

تكان مي داد سر با بي حيايي

 

كه من غرق وجود يار گشتم

 

به چشمان عزيزان خار گشتم

 

من و معشوق با هم جفت گشتيم

 

درون كوره عشق، ذوب گشتيم

 

بخنديد و بلند فرياد مي زد

 

بسان يوسف و يعقوب گشتيم

 

به بار ديگر آن پير خردمند

 

به آرامش از او پرسيد، اي مرد

 

كدامين يوسف و يعقوب گويي؟

 

كدامين كوره معشوق گويي؟

 

كدامين يار با تو همنشين است؟

 

كدامين عشق تو در تو ته نشين است؟

 

اگر الله منظور تو، اين است!

 

كه او راهش صراط المستقيم است

 

ندارد هيچ در او راه عاشق

 

كه او در ذات، پاك وبي نظير است

 

مشو مغرور كز كنه نفوست

 

نداری هيچ نوري در وجودت

 

بيا اين بار با خود آشنا شو

 

بيا اين بار از نفست جدا شو

 

تو خواهي ديد آنجا نور حق را

 

اگر آماده سازي قلب خود را

 

من و تو راهمان بسيار دور است

 

من و تو عشقمان گاهي عجول است

 

بدان با ياد او، هست قلب آرام

 

اگر باشد كلامت ذكر الله

 

به يكباره ره صد ساله رفتي

 

اگر با هر گنه بيگانه گشتي

 

بيا در اولين گام صراطت

 

دعايي كن ببخشايد گناهت

 

كه او بخشنده و بس مهربان است

 

كه او معشوق قلب مومنان است

 

مهدی صارمی نژاد

گناهي كوچك

مدتي درگير يك احساس خوب

سرخوش و مست مصلاي وجوب

ديدگانم شوق يك فرداي ناب

ديدن آن جنت، مافوق خواب

در تمام مدت عمر حقير

در گمان ديدن آن بي نظير

سخت در آن پيله تاريك و سرد

مي تنيدم، دور خود آن تار نرم

فكر مي كردم در آن پايان كار

كرم ني مانم، پرم پروانه وار

كاش مي دانستم اين در خود شدن

اين منيت دور خود قائل شدن

جز تباهي هيچ ني دارد اثر

جز پشيماني ندارد بر بشر

تا زماني كه دلم درگير اوست

چشم من پاگير اين دنياي اوست

نيست اميدي بدان فرداي خاك

اين نباشد سير آن پروانه، پاك

مهدی صارمی نژاد

شعرطنز دعای دختر دم بخت...

دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه

 


مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان

 


مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس

 


مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش

 

و تخت

 


هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است

 


هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی

 

نیست

 


ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف

 


کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله

 


میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود

 


گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب

 


زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی

 


آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم

 


بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را

شعرطنز مردها

مردها کاین گریه در فقدان همسـر می کنند

 


بعد مرگ همسـر خود، خاک بر سر می کنند!

 

خاک گورش را به کیسه، سوی منزل می برند!


 

دشت داغ سینه ی خود، لاله پرور می کنند

 


چون مجانین! خیره بر دیوار و بر در می شوند

 


خاک زیر پای خود، از گریه، هی! تر می کنند

 


روز و شب با عکس او، پیوسته صحبت می کنند

 


دیده را از خون دل، دریای احمر می کنند!


 

در میان گریه هاشان، یک نظر! با قصد خیر!!

 


بر رخ ناهید و مهسا و منور می کنند!

 


بعدٍ چندی کز وفات جانگداز! او گذشت

 

بابت تسلیّت خود! آن فکر دیگر می کنند

 


دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال

 


جانشین بی بدیل یار و همسـر می کنند

 


کج نیندیشید! فکر همسر دیگر نی اند!


 

از برای بچه هاشان، فکر مادر می کنند!

خدایا

من دلم قرصه!


كسي غير از تو با من نيست


خيالت از زمين راحت، كه حتي روز روشن نيست


كسي اينجا نميبينه، كه دنيا زير چشماته


يه عمره يادمون رفته، زمين دار مكافاته

 

فراموشم شده گاهي، كه اين پايين چه ها كردم


كه روزي بايد از اينجا، بازم پيش تو برگردم


خدايا وقت برگشتن، يه كم با من مدارا كن


شنيدم گرمه آغوشت


اگه ميشه منم جا كن...

ذره پروری

 

با این گناهانی که از ما می زند سر

 

دارم یقین روی تو را دیدن محال است

 

بر فرض گیرم چهره ات را هم ببینم

 

یار تو بودن بی گمان خواب و خیال است

 

امروز هم شب شد شبیه روز پیشین

 

از دوریت آقا نه من آشفته حالم

 

نه از فراقت بغض دارم در گلو ، نه

 

چشمان گریان ، من کماکان بی خیالم

 

آسان تر از نوشیدن یک جرعه آب است

 

دور از تو بودن یا نبودن در کنارت

 

لطفت اگر که شامل حالم شود ، هم

 

دلواپست می گردم و هم بی قرارت

 

آقا تو از ما بهتری ، من شک ندارم

 

حیف است مثل من به نامت باشد آقا

 

سلمان و مقداد و ابوذر یا اویسی

 

باید بیاید تا غلامت باشد آقا

 

حالا اگر از دست من آزرده حالی

 

دیگر رهایم کن که تا نابود گردم

 

اصلاً بیا آتش بزن این پیکرم را

 

تا پیش پایت عاشقانه دود گردم

 

من نیم من هم نیستم وقتی تو هستی

 

قربان ذره پروری های تو آقا

 

بی آبرو بودم ، تو دادی آبرویم

 

من هر چه دارم از تو دارم یابن الزهرا (س)

محسن مهدوی

شهادت حضرت رقیه(س)تسلیت باد.

 
ای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن

احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن

ای وارث سریر امامت! به پای خیز

بر کشتگان بی کفن خود، نماز کن

طفلان خود به ورطه ی بحر بلا نگر

دستی به دست گیری ایشان،درازکن

بس دردهاست در دلم از جور روزگار

دستی به گردنم کن و غم چاره ساز کن

سیرم ز زندگانی دنیا یکی مرا

لب بر گلو رسان و زجان بی نیاز کن

برخیز صبح شام شد ای میرکاروان

ما را سوار، بر شتر بی جهاز کن

یا دست ما بگیر و از این دشتِ پُر هراس

بار دگر روانه به سوی حجاز کن


نیر تبریزی
 
 
 
 
 
برو ادامه مطلب....درباره ی امام حسین وکربلا
ادامه نوشته

خواهرم با توام

 

 

الا شير زن خواهر قهرمان

 

بپوشان رخ از چشم نامحرمان

 

گر بپوشي گوهر خويش را

 

 

دهي شرم چشم بد انديش را

شعر در مورد بی حجابی

 

 

خواهرم انسانيت اينگونه نيست شخصيت هم زيباييه در گونه نيست


خواهرم اين بد حجابي خاري است شخصيت هم نيست بيماري است


خواهرم اين بد حجابي ترکش است با حجاب ديده در آرامش است


خواهرم اين عشوه و نازو ريا اي دريغ از عفت و يک جو حيا


نازو عشوه جلوه اي حيواني است قلب مولا خون از اين ناداني است


قلب مولا درد ناک گرديده است بد حجابي ريشه کن گرديده است ؟


از شهيدان يادي ايا مانده است يا که عکس و چفيه بر جا مانده است

سیب کرم خورده

 

یک روز از بهشتت

دزدیده ایم یک سیب 

عمریست در زمینت

هستیم تحت تعقیب 

خوردیم در زمینت

 

این خاک تازه تاسیس

از پشت سر به شیطان

از روبرو به ابلیس

از سُکر نامت ای دوست

با آن که مست بودیم

 

ما را ببخش یک عمر

شیطان پرست بودیم

حالا در این جهنم

 

این سرزمین مرده

تاوان آن گناه و

آن سیب کرم خورده

باید میان این خاک

در کوه و دشت و جنگل

 

عمری ثواب کرد و

برگشت جای اول ...!

زن شاهکارخلقت

یا رب چه تحمل است زن را



با این همه رنج و درد دیدن



نه ماه به صد تعب جنین را


هر لحظه به جانبی کشیدن



زادن به هزار درد و محنت


وانگاه به رنج پروریدن



از بهر غذای طفل دادن



تا صبح دمی نیارمیدن


اندر پی کار خانه هر روز



تا شام به هر طرف دویدن


وانگاه به شب ز شوهر خویش


صد یاوه و ناسزا شنیدن

زن از نگاه شاعر

 


خود آرایی زنان را گر چه نیکوست

 

بهین زینت ولیکن عفت اوست

 

خوشا آن سرخی اندر روی زنها

 

که از شرم و حیا گردد هویدا

 

اگر زن صاحب روی نکوی ست

 

رخ نیکوی آن از آن شوی ست ..

 

اگر زن آبروی خود تبه کرد

 

همانا ارتکاب دو گنه کرد :

 

یکی: از راه عفت دور گشتن

 

ز در گاه خدا منفور گشتن

 

دوم : بر سر نیاوردن امانت

نمودن همسر خود را خیانت


زن از نگاه شاعر ، علی خاقانی ، ص192


یاعلی

 

 

 

 

نرو ای گدای مسکین در خانه علی زن

 

 

که علی زند پیاپی در خانه گدا را

یا مهدی

فرض کن حضرت مهدی (عج) به تو ظاهر گردد

 

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی ؟؟

 

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟؟

 

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟؟

 

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری ؟؟

 

پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت

 

داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟؟

 

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند ؟

 

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری !؟

 

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران !

 

میتوان گفت تورا شیعه اثنا عشری؟!؟

مهدي جان!


 

 

سئوالی ساده دارم از حضورت ... من آيا زنده ام وقت ظهورت

 

اگر که آمدی من رفته بودم ... اسير سال و ماه و هفته بودم ...

 

دعايم کن دوباره جان بگيرم ... بيايم در رکاب تو بميرم...


شعر(فراق امام زمان(عج))

 

 

دل بی قرار نیست ادا در می آوریم

چشم انتظار نیست ادا در می آوریم

عمریست در تلاطم دنیا و لذّت است

وقف نگار نیست ادا در می آوریم

مرغی که هر زمان سر یک بام می پرد

دنبال یار نیست ادا در می آوریم

قلبی که دل به صحبت سر ما سپرده است

فکر بهار نیست ادا در می آوریم

اصلاً دلی که مست ریا و ربا شود

گوشش به کار نیست ادا در می آوریم

بر لب دعای ندبه و دل غرق شهوت است

این انتظار نیست ادا در می آوریم

آقا محبّ واقعی ات در میان ما

یک از هزار نیست ادا در می آوریم

منبع:بانک اشعار روضه

خلقت شیعه

 

شکر می گوییم خدا را خلقتم زهرایی است


شد گواهم اشک جاری طینتم زهرایی است


گر گناهی هم نمایم دست من خواهد گرفت


من نخواهم شد ذلیل عزتم زهرایی است


فاطمیه ازمحرم بیشتر جلوه کند


بر جهان تاثیر دارم قدرتم زهرایی است


من حسینی بودنم را خرج مادر می کنم


شاهدم باشد خود او هیأتم زهرایی است


عاشقی گفتا خدایا قبری خواهم چه کار


بی نشانم کن ببینم تربتم زهرایی است


مادریش روز محشر تازه گل خواهد نمود


تازه می فهم خدایا قیمتم زهرایی است


آن زمانی که زند تکیه به کعبه مهدیش


فاش می گویید به عالم دولتم زهرایی است