زیارت

 

خیابون امام رضا رو که همه میشناسن ...........

هر چی نزدیکتر میشی دلت پر شور تر میزنه ........

تا اینکه میرسی یه جایی ...... هنوز موندی تا حرم ......

ولی میخوای سلامی عرض کنی و اذن دخول بگیری .......

فکر کن وایسادی روبروی حرمش .....

چی به امام رضا میگی ؟؟؟

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ........


ﺍﻟﻠﻬّﻢَ ﺻَﻞّ ﻋَﻠﻲ ﻋَﻠﻲ ﺑﻦْ ﻣﻮﺳَﻲ ﺍﻟﺮّﺿﺎ ﺍﻟﻤﺮﺗَﻀﻲ ﺍﻻﻣﺎﻡِ ﺍﻟﺘّﻘﻲ

ﺍﻟﻨّﻘﻲ ﻭ ﺣُﺠَّّﺘﻚَ ﻋَﻠﻲ ﻣَﻦْ ﻓَﻮﻕَ ﺍﻻﺭْﺽَ ﻭ ﻣَﻦ ﺗَﺤﺖَ ﺍﻟﺜﺮﻱ ﺍﻟﺼّﺪّﻳﻖ

ﺍﻟﺸَّﻬﻴﺪ ﺻَﻠَﻮﺓَ ﻛﺜﻴﺮَﺓً ﺗﺎﻣَﺔً ﺯﺍﻛﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮﺍﺻِﻠﺔً ﻣُﺘَﻮﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮﺍﺩِﻓَﻪ ﻛﺎﻓْﻀَﻞِ

ﻣﺎ ﺻَﻠّﻴَﺖَ ﻋَﻠﻲ ﺍَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺍﻭْﻟﻴﺎﺋِﻚَ

محرم آمد...

 

محرم آمد این ماه عزیز و پر از اندوه ، خیلی از عزیزان پارسال محرم بودن

برای امام حسین عزاداری کردن ، سینه زدن ، غذای نذری دادن

با خدا راز و نیاز کردن اما امسال نیستن

 از بین ما رفتن اما یاد و خاطرشون هنوز زندست و زنده خواهد بود

 خدایا روح همه ی اونایی که الان بین ما نیستن رو قرین رحمت

بیکران خودت قرار بده و به ما کمک کن

که به درستی قدر لحظه لحظه ی زندگیمون رو بدونیم


ایام محرم رو به همه دوستان تسلیت می گم...

امیدوارم از این ایام استفاده کنیم واسه توشه گرفتن...

عزاداری هاتون مقبول درگاه احدیت...

التماس دعا

 

حس با ارزش بودن...

 

هر چه بیشتر ، بدون انتظار پاداش به دیگران خدمت كنید.

خیر و نیكی بیشتری به شما می رسد،

آن هم از جاهایی كه اصلاً انتظار ندارید.

شما تنها در صورتی حقیقتاً خوشبخت خواهید شد

كه احساس كنید به دلیل خدمت به دیگران انسان با ارزشی هستید !!!


حرف دل : 

عازم یک سفرم

سفری دور بجایی نزدیک…

سفری از خود من تا به خودم…

مدتی هست نگاهم به تماشای خداست…

و امیدم به خداوندی اوست!!!

 

چه توقع داری؟

 

وقتی.... 

وقتی روزت را با گناه و شب را با لالایی فریب دادن

فردا می خوابی چه توقع داری؟

برای خداپُست می گذاری و شیطان را لایک می کنی؟

وقتی که تمام نعمتهایش را برای کامجویی خودت

می خواهی و ذره ای برایش سر خم نمی کنی.

چه توقع داری؟

چگونه ظهور منجی ات را تعجیل می کنی؟

وقتی که نگاه از نامحرم گناه برنمی داری.

باید فضای پر شده از سیاهی دلت را پاک کنی.

باید قرنطینه شوی باتمام ویروسهای کشنده ات.

 

مرد بودن...

 

اگه مرد بودن به بالا بود تعداد سکس هست من مرد نیستم

اگه مرد بودن به اینه که تو جمع های پسرونه

 خاطرات سکس هرکی بیشتر بود و هرکی راحت تر

 تن و بدن دختر مردم رو نقل و نبات کرد تو مجلس من مرد نیستم

 اگه مرد بودن به اینکه دوست دخترات خرجت رو بکشن

و این برات افتخار باشه شرمنده اخلاقت بازم من مرد نیستم

 من مرد شدم ، که بتونم آبرویی رو از ریختن نجات بدم

 من مرد شدم که تکیه گاه یه آدم ضعیف تر از خودم باشم

 به سلامتی همه اونایی که مرد هستن نه نامرد

مرد بودن به داشتن ایمان وجدان غیرت و شرف و شرم حیا و

چشم پاک بودن و ناموس پرستی و وفادار بودن به همسر

و بچه هاش خوشبخت کردن زن و بچه هاش

 

سلامتي بچه مذهبي ها

همیشه وقتی از حجاب و حیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ...
 
از چادری ها میگیم....

اما امروز میخوام بگم...

 

افسران - سلامتی هرچی پسر مذهبیه...

 سلامتی هر پسری که ریش داره و بهش میگن

پاچه بزی خم به ابرو نمیاره...

سلامتی اونی که پاتوقش مزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز...

سلامتی کسی که جای پرورش اندام و تزریق بازو

پرورش ایمان میکنه و خودسازی...

سلامتی پسری که سرش و خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،نه

رو در روی ناموس مردم....

سلامتی هرچی پسره که بلوز آستین بلند میپوشه

و شلوار کتان نه لباس های تنگ و شلوار جاستین...

سلامتی اونی که نه مدونا می شناسه نه الیزابت تیلور ..
.

دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست...

سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی می بینه دوتا خانم نشسته

 نمی ره وسطشون بشینه...

سلامتی اون پسری که بلده مکبر باشه و نماز اول وقتش حجته...

سلامتی هرکی که پیشش،رو به روش ،کنار دستش تو کلاس با امنیت

میشینی و انگار نه انگار کنارش دختر نشسته و چشم پاکه...

سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های

مونث و بگو بخند راه بندازه به بهانه ی امتحان...

سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مریض و اون وا نده...

سلامتی آقا پسری که وقتی تو ماشینش صدای

 ضبطش و بلند میکنه ...نوای کربلا کربلا میاد...

سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشاشو

خم میکنه و آستیناش بالا و آب میچکه....

جوراباشم از جیباش آویزونه...

مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن

(البته جسارت به دخترای نجیب و با وقار نشه)

مهم زود رسیدن به حسینیه است...

سلامتی اونی که تو تابستون میره اردوی جهادی نه صفا سیتی

با دوست دختراش....تو شمال

سلامتی اون پسری که عکس فرماندهین دفاع مقدس میزنه رو پیرهنش....

از همه باحال تر عکس

حضرت آقا رو....

سلامتی هر چی پسر مذهبی...

سلامتی هر چی بچه حزب اللهی....

سلامتی همشون صلوات....

اللهم صَلی علی محمد و آل محمد

اللهم صَلی علی محمد و آل محمد

 

دلت را به خاک بزن...

 
افسران - دلت را به خاک بزن

تا وقتی صورتت را خاک در بر نگیرد ، آرام نمی شوی
 
تا وقتی عطر خاک را حس نکنی ، حست خوب نمی شود
 
تا وقتی خاکی نشوی ، دنیا را نمی فهمی
 
 

برای بی غیرت های سرزمین خودم می نویسم...


دل شهدا خون است برای بی غیرتی های سرزمین مان

شهدا شرمنده ایم

متن کامل در ادامه...

 

ادامه نوشته

فرشته های زمینی

افسران - آنان فرشته اند...

آنها فرشته اند اشتباهی زمینی شده اند

معلول نیستند! بالهایشان شکسته است ...

 

درغالب"نقاب"

 

"مـن"پا به دنیایی گذاشتم که بازی انسان ها گرد میدانش تابع قانون عجیبـی ست؛

قانونی که در آن"رذل بودن" و "دروغ گفتن"امتیاز است. . .

و پیـروز میدانش کسی ست که صفت شیطانی اش را زیر"نقابی از انسانیت"پنهان کند. . .

در این میان من فقط خواستم همرنگ جماعت باشم؛

اما به چه قیمتی؟؟؟

برای خودم نقابی برگزیدم از جنس لبخند و شاد مانی. . .

نقابی که توانستم"اندوه درونم" "ظرافت احساسم"و "اشک چشمانم " راپشت آن پنهان کنم

پنهان کنم تا به این مردم اثبات کنم،"زنی ام که برای مردانه زیستن زاده شده"

غافل از آنکه "انسان ها بی جنبـــه اند"فکر کردند درد ندارم ضربه ها را" محکمتر"زدند. . .

 

+زری بانو:این متن هم مثل(دنیای درونم)نوشته ی خودم بود.

+مثل همیشه خوشحال میشیم اگه با کامنتای زیباتون همراهی مان کنید.

 

ســـجـــده ی بـــنـــدگـــی

 
قـــبـــول حـــق بـــاشـــد ســـجـــده ی بـــنـــدگـــی اتـــــــــ ؛

مــیــشـــود بـــرای بـــی قـــراری دلــــــم دعــــا کـــنـــی؟

 


ای کشتگان عشق برایم دعا کنید

آیا نمی شود که مرا هم صدا کنید

ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق

رحمی به ساکنین خم کوچه ها کنید

ای شهدا،این دستهای خسته خالی دخیلتان

درد مرا به حکم اجابت دوا کنید...

عقل زن كامل.....؟

مادر کودکش را شیر می دهد و کودک از

نور چشم مادر خواندن و نوشتن می آموزد

وقتی کمی بزرگتر شد کیف مادر را خالی می کند

 تا بسته سیگاری بخرد
 

بر استخوان های لاغر و کم خون مادر راه می رود

تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود
 

وقتی برای خودش مردی شد پا روی پا می اندازد

و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران

کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید : عقل زن کامل نیست ...

یادمان نرود ؛ همه ی ما شیر مادرمان را خورده ایم ...

 

من رآی می دهم.

همه ايراني ها راي مي دهند.

به كوري چشم دشمنان اسلام و ايران

همه ما راي مي دهيم.
 

اختلاف

 

اختلاف یعنی

دختری چوب کبریت های نفروخته اش را می خورد.

 مردی خورشید را می خرد تا سیگارش را روشن کند !

اختلاف یعنی

مردی برای اجاره خانه، کلیه اش را می فروشد ...

زنی برای زیبایی، کلیه ی بدنش را عمل می کند .

دنیای عجیبی شده

یکی پول هایش را پارو می کند

یکی اشک هایش را ...


تلخ ترين خريد دنيا...

 

تلخ ترين خريد دنيا،خريد عصا براي پدرم بود ...

عاشقانه ترین بوسه های دنیا...

فرقی نمی کند چگونه عاشقی کنی...

مهم این است که عشق ت راه به سوی آسمان داشته باشد!

مهم این است که از خط الهی خارج نشوی!...

تاریخ شیعه عاشقی های زیادی به خود دیده...عاشق های زیادی فدای معشوق شده اند!

تاریخ شیعه پر است از عشق بازی .

فرقی نمی کند جزء یاران اندک محمد (ص) باشی و سنگ بخوری یا جز اندک عاشق های روز عاشورا
 
عاشق همه جا رسم عاشقی بلد است...
 
 

کاش این متنو با تمام وجودتون بخونید...(قرار نبود )

 

قرار نبود تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...!

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود. باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.

قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...!

تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...!

آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا …؟!


زندگی بدون مهدی ...

 
سلام بر مهدی ...
این داستان یعنی : زندگی بدون عشقی آسمانی :
یعنی زندگی بدون مهدی ...
شرمنده مولاجان : باید کمی بنویسم اینجا .. لطفی کن شما نخوان ...
حیف این لحظه ها و ثانیه ها و عمرها که به بطالت بگذرد در گناه ...
حیف این لحظه های زمین که بگذرد بی حضور « مولا...
حیف این عشق های پاکِ باطنی که بسته شود به ناپاکی ...
حیف این چشم های دنیایی که دلبسته شود به هر چه جز قامت دل آرای مهدی
حیف این دست ها و زبان های دنیایی که به کار برده شود جز به عشق مهدی
هر چند معشوقِ من غایب است از نظرهای دنیادیدگان : اما مولای
 من حاضر است در ثانیه های پاک هستی :
حاضر مانده تا عشقش را ارزانی کند بر جانهای مشتاقان ...
کاش می شد عشقِ مهدی را با صحنه های این چنینی بر انسانها نشان داد
 تا اگر هم ریموت در دست مردند : افتخاری باشد برایشان در صحرای محشر ...
اما عشقِ مهدی رسیدنی است : اگر به مهدی رسیدی : عاشق میشوی
 و فارغ از هر چه رنگ دنیا بگیرد ..
حیف این قلب : که بتپد برای هر کسی و هر چیزی جز مهدی ...
خلاصه که حیف این " انسانیت " که خرج شود هر کجا جز به نام مهدی ...
حیف این سال های زیبای جوانی که نباشد به پای مهدی ..
من عشقم را فریاد میزنم : تا هر انسان آزاده ای بشنود ,
مرا تحسین کند : من جوانم و زنده به عشقِِ مهدی ...
 

درد دل و مناجات با مهدی صاحب الزمان (عج)

 
فرض کن که حضرت مهدی به تو ظاهر گردد :


ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟

خانه ات لایق اوهست که مهمان گردد؟

 

لقمه ات درخور اوهست که نزدش ببری؟

 

پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت داری آنقدر که هدیه برایش بخری؟

 

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟


 
باچنین شرط که در حافظه دستی نبری؟


 
واقفی در عمل خویش تو بیش از دگران؟



می توان گفت تو را شیعه ی اثنی عشری؟



مهدی جان شرمندتم آقا ...

در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس...

 

در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس

بازارا خود فروشی از آن سوی دیگر است

و بازهم عطر شهداء را در تمام شریانهای حیاتیم حس میکنم...

زمانی که گفت آغاز تولد جدیدم را مدیون شهداء هستم...

زمانی که آمد و گفت از شهداء شهامت خواستم تا راستش را بگویم...

زمانی که از شمیم دل نواز یاس برایم گفت...

زمانی که از مزار شهید زین الدین برایم گفت...

زمانی که برام از زوال خورشید و طلوع ارواح ملکوتی شهداء گفت...

از ضیافت بعد از اذان مغرب گلزار شهداء برایم گفت...

میدانی چرا،این همه شهداء به یکباره نظر میکنند...

اصلا چه میشود که گاهی چنان بهت نظر میکنند که خودت در آن میمانی...

شهداء بارها گفته اند...از ما بخواهید...از ما طلب کنید...

شهداء میگن به خدا ماها میتونیم براتون بگیریم...از ما بخواهید...

آری...تو،خواستی که اینچنین شد...

صادقانه بگویم...من هم خواستم که اینطور باشد...

دوستی میگفتند تا زمانی که به کرامتشهداء اعتقاد نداشته باشیم...

کاری از پیش نمیرود...

اما حالا میبینم با این ایمان ناقصم،این چنین نظر میکنند...

اگر رفع نقص کنم چطور از من استقبال میکنند...

الان فقط دلم میخواد برم یه گوشه و خلوت کنم...

دلم میخواست الان تو طلاییه باشم...

چفیه به سرم بکشم و فقط راه برم رو خاک طلاییه...

چه رازی را شهداء میخوان به ما نشان بدهند...

ای رها گردیدگان آن سوی هستی قصه چیست...؟؟؟

شهداء...

میخوایم از نو شروع کنیم...به یاده همون روز آفتابیه طلاییه...

یاریمان میکنید...؟؟؟

ماییم و نوای بی نوایی...بسم الله اگر حریف مایی

خوبم

 

باید بازیگر شوم ،

آرامش را بازی کنم ...

باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم ...

باز باید مواظب اشک هایم باشم ...

باز همان تظاهر همیشگی : " خوبم ... "

 

«دلنوشته ای  از پدر به پسرش»

 

 از: پدری که عمر خود را پشت سر گذاشته است ...

به: فرزندی که در گرو گذشت زمان است ...

پسرم چشم دلت را به فجايع اين دنيا بگشاى.

و آن را از حمله روزگار و هجوم سختی‌ها و از دگرگونى روزگار و گردش

شب و روز بترسان. اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه به پيشينيان

تو رسيده است، آگاهش ساز.

بر خانه‏ها و آثارشان بگذر و در آنچه از آنها باقی مانده است سير و گردش نما.

 آنگاه به کارهايی گذشتگان انجام دادند، بنگر و در چيزهايی که از آن دل کندند

و رفتند و اينکه در کجا فرود آمدند بينديش.

پس در اين صورت خواهى ديد كه از جمع دوستان بريده‏اند و به ديار

غربت رخت كشيده‏اند و تو نيز، يكى از آنها خواهى بود، پس کار خویش

را اصلاح کن و آخرتت را به دنیایت مفروش...

پسرم نفس خود را ميزان ميان خود و ديگران قرار ده، پس آنچه را كه براى

خود دوست دارى براى ديگران نيز دوست بدار، و آنچه را كه براى خود

نمى‏پسندى، براى ديگران مپسند.

به ديگران ستم روا مدار، آنگونه كه دوست ندارى به تو ستم شود.

 نيكوكار باش، آنگونه كه دوست دارى به تو نيكى كنند، و آنچه را كه براى

 ديگران زشت مى‏دارى براى خود نيز زشت بشمار...

آنچه را دوست ندارى به تو نسبت دهند، در باره ديگران مگو.

بدان كه خود بزرگ بينى و غرور، مخالف راستى، و آفت عقل است ...

پسرم همانا من به تحقيق تو را از دنيا و حالت‌ ها و نابودی و دگرگون شدن

و انتقال آن از حالی به حالی ديگر آگاه ساختم، همچنين از آخرت و آنچه

در آن برای اهلش آماده گشته به تو خبر دادم و درباره هر

 دو (يعنی دنيا و آخرت) مثَلهايی برای تو زدم تا از آن مثل ها عبرت بگيری

 و آنها را راهنمای خود قرار دهی.

همانا مثل آن كس كه دنيا را آن گونه که هست بشناسد(1)، مانند گروهی

مسافر است كه در سر منزلى بى آب و علف و دشوار اقامت دارند و

قصد كوچ كردن به سرزمينى پر نعمت و سرايی پر آب و گياه را دارند.

 پس مشكلات راه را تحمّل مى‏كنند، و جدايى دوستان را مى‏پذيرند، و سختى

سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مى‏كنند؛ تا به سرايی

 وسيع، و منزلگاهی أمن، با آرامش قدم بگذارند و از تمام سختى‏هاى

طول سفر احساس ناراحتى ندارند و هزينه‏هاى مصرف شده را بی‌ مورد

 نمی دانند و زيان به شمار نمى‏آورند.

 و هيچ چيز براى آنان دوست داشتنى نيست جز آن كه به

منزل أمن، و محل آرامش برسند

امّا مثل آن کس که فريب دنيا را بخورد همانند گروهى است كه مى‏خواهند

 از جايگاهى پر از نعمت به سرزمين خشك و بى آب و علف كوچ كنند.

پس در نظر آنان چيزى ناراحت كننده‏تر از اين نيست كه از جايگاه خود جدا ‏گردند

 و ناگهان عازم محلی که به آن خواهند رسيد و به آن منتقل خواهند شد، بشوند.

 پسرم تو شكار مرگى هستى كه فرار كننده از آن نجاتى ندارد، و اين

شکارچی هر كه را بجويد به آن می رسد، و سرانجام او را مى‏گيرد.

پس، از مرگ بترس! نكند زمانى سراغ تو را گيرد كه در حال گناه يا در انتظار توبه

 كردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بين تو و توبه فاصله اندازد،

 كه در اين حال خود را به هلاکت انداخته ای.

پسرم فراوان به ‌ياد مرگ و به ياد آنچه كه به سوى آن مى‏روى

و پس از مرگ در آن قرار مى‏گيرى باش.

تا زمان ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نيروى خود را افزون، و كمر همّت

را بسته نگهدار كه ناگهان نيايد و تو را مغلوب سازد.

مبادا دلبستگى فراوان دنيا پرستان، و تهاجم حريصانه آنان به

دنيا، تو را فريب دهد؛ چرا كه خداوند تو را از وضعيت دنيا آگاه كرده، و خود دنيا

نيز از وضع خود تو را با خبر ساخته، و بدی های خود را برای تو آشکار نموده است

دين و دنيايت را به خدا مى‏سپارم، و بهترين خواسته الهى را در آينده و هم

 اكنون، در دنيا و آخرت، براى  تو مى‏خواهم، والسلام.

اين است فرازهايی از دل نوشته های پدر و پيشوايی مهربان و آگاه به

فرزندش امام حسن (عليه السلام)، که

 گويا در فراسوی ساليانی دراز ضمير آزادگان

و حق جويان را به تفکر و تأمل وا می دارد.

 

میلاد حضرت علی (ع) را بر تمام عاشقان آن حضرت و به خصوص

به تمام پدران عزیز محترم تبریک عرض می کنیم.

در مخزن لایموت دردانه علی است

در کون و مکان امیر فرزانه علی است

در کعبه ظهور کرد تا بر همه کس

معلوم شود که صاحب خانه علی است

چرا

 

گفته بودند از نشانه های مومن "سجده های"طولانی ست !!!

تازه داشتم به سجده های طولانیت عادت می کردم ....

سجده به خون ،چرا مومن ؟؟؟؟!!!!!


خیریه

 

بسیاری از موسسات خیریه در کشور ما تبدیل به شرکت های
 
درامد زا شده اند. با انواغ ترفندها از این و ان پول میگیرند و در
 
  بهترین حالت ممکن اول درصد خودشان را بر میدارندو بعد هم
 
شاید کمکی به برخی مستمندان بکنند که ان هم غلط است
 
فراموش نکنیم که سو استفاد ه از احساسات نوعدوستانه
 
و وانمود کردن دروغین فقر برای کسب درامد هم شایع شده است.
 
با این حال حرف من اینست کسی باید موسسه خیریه بزند که
 
ثروتمند باشد و از درامد اضافی خود قصد خیر داشته باشد نه
 
 کسانیکه برای ایجاد شغل و درامد برای خودشان دنبال اینکار
 
میروند که نه مالیات و عوارض دارد ونه هزینه ای و تازه در نظر
 
خیلی ها ادم خوبی هم جلوه میکنند.
 
ضمنا همین جا هم بگویم که از قصد خیر و حس انساندوستانه
 
برخی از خیرین هم اگاهی دارم و برخی ها شایسته تحسین انند.
 

و باز هم پسر سرزمين من

صبح روز سه شنبه ... ایستگاه 67 آتش نشانی تهران صدای تلفنش

 بلند میشه و خبر یه آتش سوزی رو اعلام می کنن ... آتش نشان ها

با عجله خودشون رو به اونجا میرسونن ... طبقه ی دهم یه ساختمون که

سه نفر هم توی اون بودن در حال سوختن بود ... یه مادر و یه کودک

نجات پیدا می کنن ... اما دختر دوم خانواده در تراس ساختمون گیر افتاده ...

یکی از همون آتش نشان ها خودشو به آتیش می زنه

و به کودک می رسه ... میبینیه دختر کوچولو ی قصه ی ما حالش

خوب نیست ... اون آتش نشان ماسک خودشو به اون دختر کوچولو می ده ...

دختر کوچولوی قصه ی ما زنده می مونه و اون آتش نشان شجاع جون

خودش رو از دست میده ... آتش نشان مهربون مردونگیش رو وقتی

 کامل کرد که تمام اعضای بدنش هم اهدا شد.....

آفرین به تو پسر سرزمین من .... هستند هنوز کسانی که خدا را می شناسند ...

آقای مرحوم امید عباسی شما یه اسطوره ای ... همیشه

 در دل و ذهن مردم ما جا داری.... تو هنوز زنده ای


 

خدا از تو این ها را نمیپرسد ؟؟؟

 

پس چه میپرسد ؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی،بلکه از
 
توخواهد پرسید چند نفر را به مقصد رساندی؟
 
خداوند از تو نخواهد پرسید زیر بنای خانه ات چند متر بود، بلکه از تو خواهد پرسید
 
به چند نفر در خانه ات خوشآمد گفتی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید بالاترین میزان حقوقت چقدر بود بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار گرفتن آن بودی؟
 
خداوند از تو نخواهد پرسید چه لباسهایی در کمد داشتی،بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
 
خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود،بلکه از تو خواهد پرسید آیا آن را
 
 
به بهترین نحو انجام دادی؟
 
خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو چه رنگ بود،بلکه از تو خواهد پرسید چگونه انسانی بودی؟
 
و خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این جملات را برای دوستانت نخواندی بلکه از تو خواهد پرسید آیا
 
از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی کردی؟

گاهی لازمه

 

گاهــی لازمــه



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آدما گاهی لازمه

چند وقت کرکره شونو بکشن پایین

یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :

کسی نمرده

فقط دلم گرفته

 

برو ادامه مطلب که ازدست ندی......

 

ادامه نوشته

صبر خدا...

 

عجب صبری خدا دارد !


اگر من جای او بودم


همان یك لحظه اول


كه اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدانش

 

جهان را با همه زیبایی و زشتی


به روی یكدگر ویرانه می كردم .



پدر

 

نیاز به کسی دارم که راه را نشانم دهد؛

 تنبیه ام کند؛

تشویقم کند؛

نه به حق قدرتی که دارد؛

بلکه به اقتدارش؛

من پدرم را می خواهم ...



نیاز

 

گاهی یه مرد هم نیاز دارد مردانه به آغوش کشیده شود

بیایید کمی درکشان کنید 

بیایید این موجودات دوست داشتنی را مجازات کنید

به حبس شدن در آغوشتان !

و فاصله ها را ممنوعه اعلام کنید 

روستایی دوستشان داشته باشید

می دانی یعنی چه؟

یعنی ساده و سبز  

یعنی صمیمی

دوست داشتن های شهری الکی است

دوست داشتن های یواشکی را بی خیال شوید 

روی بلند ترین دشت روستا بایستید

فریاد کنید ...

آهاااااااااایییییی مرد من

دوستت دارم .

بلند شو زن

بگذار مردت لال بماند

که هیچ عجایبی بی تو

شوق شوریدن ندارد .

آنها غریبند ...


 

ما انسان ها ناشکریم...


 

من ناشکرم، تو ناشکری، او بابت همان لقمه نان شکر میکند،


ما ناشکریم، شما نا شکرید، آنها با تمام سادگی چقدر خوشبختند


من وبلاگ دارم، تو وبلاگ داری، او حسرت کار با کامپیوتر دارد،


ما وبلاگ داریم، شما وبلاگ دارید، آنها فقط غم دارند


من میخندم، تو میخندی، او گریه میکند،


ما میخندیم، شما میخندید، آنها به زور لبخند میزنند


من میخوانم، تو میخوانی، او سواد ندارد،


ما میخوانیم، شما میخوانید، آنها کتاب ندارند...

 

خواهر

 

می دونی خواهر بودن یعنی یه لذت زیبایی از دوست داشتن

باید خواهر باشی تا بفهمی وقتی داداشت صدات می زنه آبجی ...

خوشگلی یه حس کهنه تو دلت می شینه و طعم یه شیرینی دوست

داشتنی اون ته تهای دلت خودشو نشون میده الانا رو نمیدونم

اما تا بوده خواهر عشق می کرد

وقتی داداشش یه قربون صدقش می رفت

انگاری قد می کشید تا ابرا و دلش  

قرص می شد به بودن یه ستون محکم

کنارش. خواهر بودن خیلی قشنگه اینا رو

من نمیگم همه اونایی میگن که

خودشونم با عشق خواهری کردن ...


امام رضا (ع) سلام

 
 
چند وقته که ازش دورم...

 

یاد صبح هایی که تنها توی حرم راه می رفتم و با آقا نجوا میکردم بخیر

 

یاد صحن آزادی بخیر...(اون حوض قشنگت)

 

یاد آب های اتوماتیک بخیر...

 

یاد عطر ورودی حرم بخیر...

 

یاد گریه های نزدیک ضریح بخیر...

 

یاد له شدن های بین مردم بخیر...میخوام بازم له بشم آقا...

 

یاد نماز صبح های حرمت بخیر...

 


زلزله ی دل

 

دقایقی پیش این جا زلزله آمد.

خدا را شکر که شدتش زیاد نبود. همه جا سالم است...

همه سالم اند.زمین لرزید... دستم لرزید... پایم لرزید... و دلم  

لرزید که خدایا،نکند امروز آخرین روز زندگیم باشد.

اما الآن... حدود یک ساعت گذشته است... دستانم هنوز می لرزند...

پاهایم هنوز می لرزند... اما دلم دیگر نمی لرزد...

انگار فراموش کردم... به همین زودی

اما کاش، زلزله ای می آمد که به جای زمین، دل ها را می لرزاند.

آنقدر دل ها تکان می خوردند که از همه ی ناپاکی ها پاک  

می شدند آنقدر که عشق به دنیا و مافیها از بین می رفت... 

آنقدر که دلم خالی می شد از همه چیز و همه کس،از همه ی

زشتی ها و پلیدی ها آنقدر که دلم از یاد خدا سرشار می شد...

 وآنگاه دیگر دل نبود و محراب عبادت می شد... آنگاه غیر خدا به

 دلم راه نمیافت و بعد از آن... نه فقط دلم،بلکه تمام وجودم  

متعلق به خدا می گشت... و چه زیباست این زلزله ی دل

 

خدایا! زلزله ای در دلم برپا کن که همه را در دلم نابود کند،

 

و دلم را از مهر تو سرشار کند.

 

الهی آمین

 

خود شیفته

 
http://s3.picofile.com/file/7712944515/golshifte_behrooz_kamoone_6_.jpg


به تو که نگاه میکنم از خودم خجالت میکشم

خود شیفته ترین دختر ایرانی

نه حیف است نام دخترهای ایرانی با تو یکی باشد

اینجا جایی نیست که بتوانی اسمش را ببری

اینجا خاکی دارد که به خون آغشته شده

به خون جوان هایی که از جانشان گذشتند

آنها هم ارزو هایی داشتند و شاید حلقه به دست رفتند

رفتنـــــــــــــــــد تا تو حریمت به اسارت نرود

 
به خاطر تو

به خاطر من و همه دختر های ایرانی

که ارزان عرضه نشوند

دختر بی عفت
دخترک نمک به حرام بی حیا آرامتر برو

مسیری که میروی به پرتگاه ختم می شود
 



 

با تو ام خود شیفته !

 

برادر شهیدم سینه اش را سپر کرد تا تو در امان باشی

 

و تو سینه ات را مقابل دشمن برهنه کردی

 

تا خون پاکش را لگد مال کنی

 

گلشیفته فراهانی ، برهنگی ، حجاب ، شهید

یاد کودکی مان بخیر



دلتنگ کودکی ام یادش بخیر!!

 

قهر میکردیم تا قیامت...

 

و لحظه ای بعد قیامت میشد....!

 

 

کوچک که بودم

 

کشتی هایم که غرق می شد،

 

سریع برگی از دفتر ِمشقم می کندم و دوباره

 

یکی عین آن را می ساختم.

 

حالا ولی،

 

روزهاست که کشتی هایم غرق شده و تنها

 

در حسرت آنم،

 

که چرا دیگر دفتر ِمشقی ندارم؟!!

 

چه آرزوی کودکانه ای بود "بزرگ شدن"

 

 

دیده خویش

 

 

"بسم رب المهدی"

داستان این روز هایم عجیب است ... عجیب

در حسرت بهاری مانده ام ....

 

نگارا !

بهارا!

بیا جان زهرا!

بیا جان زینب!

بیا جان سقا!

 

مولا جان چشمانم از غبار ندیدنتان سنگینی میکند

در بیابان بی کسی ام تنها به دنبال رد پایتان میگردم

کاش همچون غزالی که جسته و گریخته

به وصل امام رئوف خویش رسید

من هم از این بیابان خشک تنهایی

به بهشت دیدار مولایم برسم

مهدی جان برای دخترتان فاطمه دعایی کنید....

"اللهم عجل لولیک الفرج"

 

آقا جان سلام

 

 

آقا جان خوبي؟

 

با غصه هايت چه مي كني؟

 

با جا نماز هايي كه آب مي كشيم؟

 

با دروغ هايي كه مي گوييم؟

 

با غيبت هايي كه مي كنيم؟

 

با قسم هاي آب دارمان؟

 

با ريا كاري هايمان؟

 

با نامردي هايمان در حقت؟

 

با بي حجابي هايمان؟

...

 

آقا جان نيا

 

نيا كه درين ظلمت كده جاي خورشيد نيست

 

درين لجن زار جاي پاكي نيست

 

گاهي

 

گاهي مي نشينم و مي خندم!

 

خودت مي داني آقا جان.

 

به خودم،به گناهانم

 

و به دعا هاي اطرافيان برايم

 

"ان شاءالله سرباز امام زمان باشي"

 

هرگز نمي گويم اگر نباشي

 

نمي توانم نفس بكشم

 

تو غايب و

 

من زنده و

 

نفس هاي جانانه...

 

آقا جان ما منتظر نيستيم

 

تو منتظري...

 

منتظري فرجي بشود

 

فرج افراد با ايمان...

 

فرج 313

 

آقا جان براي ظهور دعا كن.

 

جاهل

 

 

چه جــــاهل بودند ...



اعرابی که در" آن روزهــــا "....



دختران شیرخواره را ....



" زنده به گور " می کردند ....



و چه جاهل ترید شما ...



که " این روزها " ...



دختران بالغ را ...



"زنده به گورِ ِعقاید خود " می کنید...




جماعت

 

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن ...



جماعتی که نمیفهمد ...



دهان...

 

دهانم ...



یائسه شد !!!!!!



گوش تو هنوز ...



باکره است !!!!!!



وای به دهانهایی که بیهوده ...



فریاد میزنند و ...



وای به گوشهایی که به عمد ...



همیشه بسته میمانند ...



آدمها...

 

از آدمها بت نسازید...!



این خیانت است..



هم به خودتان هم به خودشان..



خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند



و شما در آخر میشوید.. سر تا پا کافرِ خدایِ خود ساخته...



یکی بود

 

یکی بود


یکی نبود !


یعنی یه نفر بود


اما هیچ وقت یه نفر نبود


چون


همیشه با صد نفر بود !


دیگه شد همون :


یکی بود


که هیچ وقت یکی نبود


همیشه صد و یکی بود ...


دیوونه بازی

 

می دونی دیوونه بازی یعنی چه؟

 

بزار بگم

 

قبلا که بانو کنارم بود

 

یهو بی خودی دماغشو می کشیدم

 

چشماش پر اشک می شد

 

می گفت

 

آخه مگه خل شدی؟

 

می گفتم: آره دیگه خل تو ...

 

وقتی باهام بحث می کرد

 

چشمام رو ریز می کردم

 

می گفتم: ااااه باز که تو اخم کردی؟

 

نگفته بودم که بهت نمیاد؟ اصلن گوش نمی دم

 

تا می اومد چیزی بگه


می گفتم چی ؟؟ دوسم داری؟

 

خوب عزیزم منم دوست دارم ...


یه روز تو ی جمع دوستانه

 

داشت حرف می زد

 

حرف می زد

 

حرف می زد ...


یهو رفتم وسط حرفش

 

گفتم: تو پرانتز می خواستم بگم

 

من این ایشونو خیلی عاشقم


 

خب داشتی می گفتی عزیرم ادامه بده ...

 

همه کلی خندیدن ...


دیوونه بازی یعنی اینکه یه روز بیاد بهت بگه مرسی


که اینقدر دیوونه ای .....


می دونید؟

 

برای یه رابطه مرز بی معناست.

 

دستش رو بگیر و بندری برقصید !

                    

می دانید ؟؟!!

 

 

خیلی وقت‌ها گناه نکردن نتیجه‌ ی فراهم

 

 

 نبودن موقعیت است...

 

 

نه اینکه زاهد هستند و نمی خواهند گناه کنند !

 

 

همیشه هم موقعیت برای خطا و گناه

 

 

وجود ندارد ...

 

 

خیلی ها توهم تقوا برشان ندارد!!!

 

 

 

عشق

 

عشق افسانه ای زيبايه كه هم داشتنش

 

 و هم نوشتنش و خوندن مكررش لذت بخشه

 

 و سراسر هيجان و احساس

 

البته تاببينم تفسيرت از عشق چي باشه

 

گاهي اوقات ما احساسات و هواي

 

 نفسمون رو  اسمش رو ميذاريم عشق

 

يكي از نشونه هاي عشق پايداريه ...

 

اللهم عجل لوليك الفرج....




ایرانم کجایت درد دارد

 

آذربایجانت؟

 

خراسان جنوبیت؟

 

بوشهرت؟

 

حالا سیستانت؟

 

کدام یک را مرحم بذارم؟

 

چگونه؟

 

چقدر درد داری ایرانم..؟؟

 

کمی حوصله کن ایرانِ من ،

 

صبح ظهورِ نزدیک است ...

 

غفلت تا به کی...!!!؟؟؟

هر نماز شيعه بايد با نماز قبلي اش تفاوت داشته باشد !!!

 

به فکر نمازت باش مثل شارژ موبایلت!

 

به فکر نمازت باش مثل شارژ موبايلت!

 

با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت!

 

با صداي اذان بلند شو مثل صداي موبايلت!

 

از انگشتان برای ذکر استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت!

 

از انگشتان براي ذکر استفاده کن مثل صفحه کليد موبايلت!

 

قرآن را همیشه بخوان مثل پیام های موبایلت!

 

قرآن را هميشه بخوان مثل پيام هاي موبايلت!

 

 

خدایی ما کجاییم ... ؟!!!

 

داستانی دارد دستان مادر...


 
 
قند خون مادر بالاست
 
 
 
اما همیشه دلش برای ما شور مي زند 

 
 
اشک‌هاي مادر در صدف چشمانش،
 
 
 
 
مرواريد شده است
 
 
 
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد

 
 
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛
 
 
 
 
گويي زيرنويس فارسي دارد

 
 
دستانش را نوازش مي کنم
 
 
 
داستاني دارد دستانش
 

عشق

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


 

به عشق عادت نكنید

 

 

 بلكه با عشق زندگی كنید

 

 

این شما هستید که باید

 

 

 باعث تداوم زندگی تون بشید ...

 

 

درسته، جزئیات ظریفی توی زندگی ماها هست

 

 که از اهمیت فوق العاده ای برخورداره ولی در

 

بعضی مواقع از اونها غافل هستیم. مسائل و

 

 نکاتی که برای تداوم و یک رابطه، مهم و ارزشمندند.

 

 این مسایل خانه مجلل، پول، ماشین و مسایلی

 

 از این قبیل نیست. این ها هیچ کدوم به تنهایی

 

 و به خودی خود شادی آفرین نیستند.

 

پس در زندگی سعی کنید زمانی رو صرف پیدا

 

 کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگی تون کنید

 

چیزهایی رو که از یاد برده اید رو یادآوری و تکرار کنید

 

و هر کاری رو که باعث ایجاد حس صمیمیت و

 

 نزدیکی بیشتر و بیشتر بین شما و همسرتون

 

می شه، انجام بدید.

 

زندگی خود به خود دوام پیدا نمی کنه.

 

دلم گرفته بانو

 

دلم گرفته از بس که دلت را به حرفایم ننشاندی

 

دلتنگی اگر درمان نشود زندگی هر چقدر هم که زیبا باشد

 

باز هم بی رنگ است ...

 

درست است صدای خنده هایم گوش همسایه را کر می کند

 

اما صدای وامانده ای بیخ گلویم درد می کند . 

 

 

درست است که می گویم خوبم

 

همه چیز خوب است

 

نه که نباشد؟

اما می دانی؟

 

من زیادی مرد نیستم

 

دروغ است که می گویند

مرد محکم است ... گریه نمی کند

 

اشتباه می گویند

یا شاید

من زیادی مرد نیستم  

 

 

با توام زن

 

تو باید شانه باشی گاهی

 

برای بغض های شبانه مردانه ...

گاهی یک مرد دلش می خواهد

 

 

 تا سر حد جنون بغضش را هق هق کند

در دامن یک زن ...

زن با توام می توانی گاهی با تمام نیاز و نیازت آنقدر مرد شوی ...

 

قوت قلب شوی از هزار چهار شانه ی مردانه امن تر ...

فقط این رو بفهم.

 



تفاوت زن و مرد


 

  هوای خوب مثل زن خوب است               


اما همیشه نیست


زمانی که هم هست،دیرپا نیست


مرد اما پایدارتر است


اگر بد باشد می تواند مدتها بد بماند


وگر خوب باشد،به این زودیها حالش بد نمی شود


اما زن عوض می شود (از لحاظ روحی جسمانی)


با


سن


بچه


رژیم


س  ک  س


حرف


ماه


بود و نبود آفتاب


وقت خوش
 
 
فکر و استرس
 
 
غم و غصه
 
 
بی محبتی بی توجهی
 
 
 
کار و زحمت

 


 

 
زن را باید پرستاری کرد با عشق


حال آنکه مرد می تواند نیرومندتر شود


اگر به او نفرت هم بورزند

 

زن ها فرشته اند

 

 


 
 
مرا دختر خانم می نامند

 
مضمونی که جذابیتش نفس گیر است

 
دنیای دخترانه ی من ،نه با شمع و نه با عروسک

 
معنا پیدا نمی کند

 
و نه با اشک و افسون...

 
اما تمام اینهارا در بر می گیرد

 
من نه ضعیفم و نه ناتوان

 
چرا که خداوند مرا بدون

 
خشونت و زور بازو می پسندد.

 
اشک ریختن ضعف من نیست

 
قدرت روح من است

 
اشک نمی ریزم تا توجهی را جلب کنم

 

خانم


این دخــــترایی که چشماشون هرروز به آبی  و... عسلی و خاکستری

 و تغییر نمیکنه ... و همیشه یه رنگه !!

اینایـــی که اسپورت می پوشن جا "کالج" و پاشنه بلند !

اینایی که هیچ وقـــــــــت نگران پاک شدن رژ لبشون نیستن !

اینایی که موهاشـــــــــــون همیشه یه رنگه !

اینایی که همیشه با حجابن با حیا و باوقارو نجیبن!

اینایی که فرت و فرت سمفونی "ایـــش" "ایـش" راه نمیدازن.

این دختــــــرایی که هیچ وقت "خَـزه" و "جواده" نمیاد تو دهناشون.

ایـــــن دختـــرایی که تنهایی رو به با ی پسر بودن ترجیح میدن

پــــــول و مــــاشین و قیـــــافه واسَشــــون مهــــــم نیســــــــــت

قـــــــــــدر اینا رو بدونید، اینا خیـــــلی خوبن حیفن خیلی خانومن!

دخترا قبول دارین؟

 
 
یه پسرایی هستن که . . .

 
 
صدای خنده هاشون تو خیابون می پیچه

 
 
شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه
 
 
 نه خیلی کوچیک

 
 
ابروهاشون فابریک خودشونه

 
 
همونایی که شاید لکسوز و کمری

 
 
نداشته باشن اما مـرام دارن

 
 
چشمشون همه جا کار نمی کنه

 
 
و دنبال موی بلوند و چشم آبی نیستن

 
 
پسرایی که موزیکـ های خارجی رو
 
 
بدون معنی کردن حفظ نمیکنن

 
 
پُــــز نمیـــــــدن

 
 
پاتوق شون مهمونی و شیشه
 
 
و انواع مشروبی جات نیست

 
 
آره رفیـق . . .

 
 
اونایی که تکیه کلامشون معرفته

 
 
بی ریا، با خدا،وفادار و مهـربون و با مسئولیتن

 
 
آدم میتــونه بهشون تکیه کنه

 
 
کنارشـون آرامش داری

 
 
کنـارش باشی یا نباشی حواسش
 
 
 
به بقیه دخترا نیست

 
 
و آدم ها رو مثل هـم نمی بینن

 
 
خیلی شوخن و جنگولکـ بازی در میـارن

 
 
ولی احساس شون قویه

 
 
آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر و رو میکنه
 
 
این جور پسرا خیلی مـردن

 
 
خیلی تکن، خیلی خاصن ...


آبروی دیگران را نبریم...


 

الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را .

 

 ببینید خدا



چند گناه را نمی بخشد :

 

1 - عمدا نماز نخواندن .



۲- به ناحق آدم کشتن .

 

3- عقوق والدین .

 

4- آبرو بردن.

 

این گناهان این قدر نحس هستند

 

که صاحبانشان گاهی موفق به



موفق به توبه نمی شوند .

 

یکی برای من تعریف می کرد:



"به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی.

 

 اگر بنا باشد



یک نصیحت به من بکنی چه می گویی ؟ گفت پدرم



سرش را انداخت پایین .

 

 بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی



کسی را نبر !"الان در زمان ما هیئتی ها،

 

مسجدی ها و مقدس ها و بی دین ها آبرو می برند



 عزیز من اسلام می خواهد آبروی



فرد حفظ شود . شما با این مشکل داری؟

 

دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم



روایت داریم که می فرماید



اغلب جهنمی ها ، جهنمی زبان هستند .

 

فکر نکنید همه شراب


می خورند و از دیوار مردم بالا می روند .

 

یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم.

 

ای آقا تو که همیشه هیئت بودی !


 

مسجد بودی ! بله . توی صفوف جماعت می نشینند



آبرو می برند .

 

امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید :



اگر هر چه را که می شنوی بگویی ؛

 

 دروغ گو هستی .



گناهکار چند نوع است.

 

عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و



پشیمان می شوند .

 

سوز و گداز دارند توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند


که روزی این توبه را بشکنند ؛ اما دوباره می شکنند.



دوباره، سه باره ، ده باره.

 

در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها



سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان



پیروز می شود .


عشق کاری به رقابت ندارد...

 


جای تأسف است که عده ی زیادی از ما حس رقابت را در



جوانی تقویت می کنیم که این کار اغلب باعث صدمه زدن به



روح تعاونی می گردد که لازمه ی عشق است . جهان عرصه ای



برای برنده ها و بازنده هاست ؛ جایی که شخصیت فرد بسته



به قابلیتش برای بقا ، شکل می گیرد ؛ جایی که فقط بردن



تنها نشان کامیابی است و جایی که ما پیوسته برای سنجش



ارزش خود با دیگران مقایسه می شویم .



عشق ورزشی رقابتی نیست . برنده شدن در عشق نتیجه ی



همکاری ، سازگاری و توجه است . هنگامی که ما در این



مهارتها استاد شویم همه برنده خواهند بود .

 

افتتاح حساب...

 

قدیمی ها در « قلّک » پس انداز می کردند . وقتی هر قلّک



را می شکستند ، کلّی پول جمع شده بود و با آن خیلی چیزها



می شد خرید . یادش بخیر ! امروز، بانک ها جایگزین


 

قلّکهاست و افراد ، برای بچه های خودشان دفترچه پس انداز



می گیرند و عیدی ها و درآمدها را در آن حساب ، واریز می کنند .



« پس انداز » ، برای جلوگیری از حیف و میل شدن و هدر رفتن



دارایی ها است. دارایی ، گاهی پول و سکّه است ،



گاهی خوبی و انسانیّت ! گاوصندوق هم ، گاهی قلّک



و بانک است ، گاهی « دل مردم » . آیا به فکر افتاده اید که



خوبی ها را در دل مردم پس انداز کنید و هنگام « نیاز »




به کمک و مساعدت ، از آنجا « برداشت » کنید ؟ گاهی



انسانیّت هایی که در حق دیگران می کنید ، به عنوان



« سپردة ثابت » برای شما « سود مادام العمر » دارد .



تازه ، جوایز و پاداش های فوق العاده ای هم دارد که پس از مرگ



به حساب انسان واریز می شود ! این ، همان آموزش دینی



است که گفته اند : انسان می میرد و دستش از دنیا و کار نیک



قطع می شود ، امّا چند چیز ، پس از مرگ هم برای او خیر و پاداش



و سود می آورد ، یکی هم « سنّت نیکو » است که کسی از خود



بر جای می گذارد . « فرزند صالح » هم یکی از اینهاست .



دستگاه حساب و پاداش الهی هم « حساب در گردش »



دارد ؛ با جوایزی مضاعف و پاداش های چند برابر . اینکه گفته اند:



تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز



از همین قبیل است . دیر و زود دارد ، امّا سوخت و سوز ندارد .



اگر اهل معامله با خدایید ،

 

 این شما و این دستگاه پرکرامت خدای کریم.



و اگر اهل معامله با مَردُمید ، این شما و این دلهای آماده ، آنان



که نیکی های شما را به « بایگانی خاطره » بسپارند و هرگاه



لازم داشتید، بازپس بدهند. البته در میان مردم، دلهای وارانه



هم پیدا می شود که نمک نشناسند و بی وفا ، آنها را مثل



« حسابهای مسدود » بدانید که به خاطر بدحسابیِ صاحبانش ،



بسته شده است . ولی ، مردم قدرشناس اند و حافظه هایشان



خوبی های شما را از یاد نمی برند . تازه ، می توانید در کنار آن،



یک « حساب ویژه » هم نزد خدا باز کنید و بدون چشم داشتِ



« احسنت » و « بارک الله » از این و آن ، پیوسته در حقّ این



و آن نیکی و احسان کرده ، در آن حساب ویژه واریز کنید .



جاهای زیادی به آن پس اندازها محتاج خواهید شد.

 

چه خوب است



که از دست انسان خیری برآید و به این و آن مدد و یاری رساند .



اینگونه آدم ها آنقدر نزد خدا عزیزند که نگو و نپرس!...



با این حال ، آیا برای « افتتاح حساب » حاضرید ؟ فرقی نمی کند،



در قلّکِ دل مردم، یا نزد خدای بزرگ. البته که دوّمی بهتر و



مطمئن تر است ...و نیز سود آورتر !

 

بدون شرح

 

دختر خانومی که میگی با چند تا پسر دوستی

 

و به این کارت افتخار میکنی ...

 

دختر خانومی که به شماره گرفتن افتخار میکنی ....

 

دختر خانومی که چپ چپ نگاه کردن یه پسرو

 

میری به دوستات تعریف میکنی و دلت خوشه

 

که اونا به تو حسودیشون شده ....

 

دختر خانومی که میگی از این سرخیابون تا اون سر

 

خیابون واست صف کشیدنو کیف میکنی ...

 

آقا پسری که افتخارت اینه که جلو پای

 

 هر دختری ترمز میزنی ....

 

آقا پسری که دلت خوشه هر روز

 

 با یه رنگ دختر میری بیرون ....

 

آقا پسری که دلت به موهای فشنت خوشه

 

و فکر میکنی دخترا بهت نه نمیگن ....

 

بله با شمام ....

 

خوشحال نباش عزیزم جنس ارزون زیاد مشتری داره!

 

به سلامتی...

 

سلامتی پدری

 

که فقط گفتند :: بابا

 

نان داد ::

 

نگفتن بابا به خاطر ما

 

 

جوانیش را داد


خدا نکنه تا آدم نشدیم ، دنیا بهمون رو بیاره

 

امروز می خوام براتون از چیزی بگم که مشکل اصلی ماست.

 

 بچه ها میدونید چرا الگو برداریه بچه های مسلمان ،

 

غربی ها شدند؟

 

میدونید چرا داره فرهنگ غربی تو قلب بچه های

 

 مسلمون نفوذ می کنه؟

 

میدونید چرا وقتی مادر میخواد شروع کنه برا بچه اش

 

 آموزش های مفید بده از 1 سالگیش برا بچه اش

 

حروف انگلیسی یاد میده؟ که باید به جای حروف

 

انگلیسی اول اصول دین رو به اون یاد بده

 

میدونید چرا کسی که تیپه غربی میزنه همه اون رو

 

آدم با کلاسی میدونند؟

 

میدونید جرا کسی که با رابطه ی دختر و پسر موافقه

 

 همه اون رو روشن فکر میدونند؟

 

میدونید چرا کسی دیگه فکر نمیکنه یه کسی داره اونو نگاه

 

میکنه و اونو زیر نظر داره اما بازم از اون کارا میکنه؟

 

میدونید چرا دیگه همه وبلاگ ها پر شده از حرفای عاشقانه؟

 

میدونید . زیاد طول نمیدم .

 

برا اینکه دیگه داره چراغ تو دلمون خاموش میشه.

 

 آهای بچه مسلمون چراغ ایمان داره تو قلبت

 

 خاموش میشه  نزارید این اتفاق بیفته بیایید

 

 ایمانمون رو قوی کنیم

 

بیایید تنها یاد خدا رو تو قلبمون نگهداریم نه یاد

 

 دوست دختر یا دوست پسر، خدا خودش میگه

 

که قلبت حرم منه پس

 

 چرا یه نفر دیگرو توش میبری؟

 

بیایید به جای اینکه عکس پیت بول رو تو اتاقمون بزنیم ،

 

عکس شهید همت رو که خوش تیپ ترین و شجاع ترین

 

با مرام ترین و پرهیزگار ترین الگو برا یه جوونه تو اتاقمون بزنیم

 

بیایید به جای اینکه لباس های کثیف غربی رو به تن کنیم،

 

 لباس زیبا و خوشکل اصیل ایرانی رو بپوشیم

 

ساده و پاک و نجیب باشیم

 

رو سیاهم خدا


 

توبه شکستن خیلی کار بدیه....

 

از خودم بدم میاد اینکه به خدا قول بدی دیگه تکرار

 

نمیکنی ولی باز عهدشکنی کنی...

 

نه یه بار...نه دوبار ...نه سه بار ...

 

بازم همینه ورد زبونم که خدایا غلط کردم...

 

کی میخوام آدم بشم یا بشیم کی؟!!

 

خدایا تو گفتی آمرزنده و مهربانی

 

من بنده چرا شرم نمیکنم؟!!

 

خدایا میدونی دیگه روی حرف زدن باهاتو ندارم...

 

شرمنده ام. مثل دفعه های پیش ...

 

یادت میاد خدا؟؟ بهت قول دادم آدم بشم!

 

گفتم دیگه از پیشت نمیرم...فقط تو رو دارمو بس...

 

ولی من؟!

 

خدایا روی توبه ندارم ولی جز تو کی رو دارم

 

که بهش التماس کنم؟؟!

 

تقصیر شیطان بود..به قول بچگیا شیطون گولم زد یادته

 

خدا بچگیا وقتی میرفتم نزدیک لبه ی پله مامان

 

بهم می گفت نرو شیطون گولت میزنه میفتی ...

 

یادش بخیر حکایت الان منه حکایت شماست...

 

نباید میرفتم لبه ی پرتگاه نباید دستتو ول میکردم

 

نباید...!!!

 

خدایا منو ببخش...خدایا منو ببخش ...

 

خدایا من امثال من ببخش

 

کمکم کن کمکمون کن مثل دفعه های پیش...!!

 

رو راست با خودم


چقدر تا حالا آدم بودی؟؟!!

 

چقدر تا حالا به اسلام دقت کردی .

 

حرفهایی که توشه؟

 

چقدر خدا رو دوست داری؟؟!!

 

بعضی ها میگن عاشق خدا هستن ولی موقع عمل

 

کردن غایب میشن ... مثل خود من،

 

که تا همین چند وقت پیش فقط شعار می دادم...

 

ولی هیچی از خدای مهربونم نمیدونستم...

 

حالا هم کم میدونم

 

ولی میخوام با خودم روبه رو بشم ...

 

دلم میخواد وقتی خدا تو روز قیامت دفتر اعمالمو

 

 ورق می زنه بگه چقدر دوستم داره ...

 

چند وقته دلم می خواد بیشتر بدونم

 

 درباره خدا پیامبران شهدا و...

 

امروز پیش دوستان همش بحث سر خواننده ها بود

 

هرکی اسم یه نفر و می گفت و ازش تعریف میکرد

 

با خودم فکر کردم واقعا چند نفر از ما اسم شهدا

 

 و خصوصیاتشونو میدونیم؟؟!!

 

ما فقط بلدیم اسمشونو بذاریم رو کوچه و محله!!؟؟

 

همینه که منو به فکر وا داشته ...

 

خدایا کمکم کن

 

دلم می خواد لذت یه نماز با عشق رو تو خاک های

 

طلاییه تجربه کنم...

 

لذتش چیه که بعضی ها رو دیوونه ی خودش کرده!!؟

 

نصیحت

 

اندازه اش نیستم


ولی دوست دارم نصحیتم را بشنوید

 

فاجعه ی زندگی می دانی از کجا شروع می شود؟


از آنجایی که نگاهت به هر سویی می چرخد


الا به چشمانش


حواست به دامن دختر همسایه هست

 

اما به دلتنگی های هر روزه ی او نیست


خنده های بلندت تا بیرون در خانه ادامه دارد


اخمت اما ...


هوار می شود در خانه


ساده تر بگویم


فاجعه از آنجایی شروع می شود


که به خیالت وقتش شده کمی با غرور جولان دهی


پیش خودت می گویی


دیگر زیادش می شود


گریه هایش را شانه باشم


باور کنید


خیلی وقتا از لحظه های عاشقی هایمان


چنین فکر هایی عبور می کند


دوست داشتن هیچ منتی بر سر هیچ کس ندارد ...


ما آدمده ایم تا عاشق باشیم ...


حالا در این میان چه شده که این چنین سرد می گذرد ...


باید از روزگار پرسید؟ دوستش داری؟


بودنش برای بودنت امنیت است؟


رفیق نخواه که وجدانت بر روی خورده شیشه راه برود ...


قدم بردار ...


هیچ کس از عشق زیاد نمی میرد ...


بیایید بالشت ها ...


بیایید تا آخرین پر با هم بخوابیم .


اختلافات طبقاتی و فقر بدبختی و نداری و گرسنگی و بی پولی

 

جور دیگر باید دید...

 

 

 

 

بیایید به انسانیت بیاندیشیم


 

انشالله به امید روزی که هیچ فقیر


و مستاجری روی زمین نباشه

 


الهی آمین همه دعا کنید

 


برو به ادامه ی مطلب...با تصاویر

 

ادامه نوشته

درد دل با خدا

 

 

برو به ادامه ی مطلب...

ادامه نوشته

لطفا زندگی را بفهمید

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گل‌های سرخ

 

 دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی

 

خواستیم گل‌سرخی را بچینیم خاری

 

در دستمان فرو رفته است؟

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا

 

 دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را

 

لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر

 

 که در گذشته یک یا چند تا از

 

آرزوهایمان اجابت نشدند.

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگرعزیزی را برای همیشه

 

 ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی

 

 از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر درس و مشق

 

را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم فقط چون در یک

 

 آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم

 

و نتوانستیم یک سال قبول شویم.

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دست از تلاش و

 

 کوشش برداریم فقط به این دلیل که یک بار

 

در زندگی سماجت و پیگیری ما بی‌نتیجه ماند.

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه دست‌هایی

 

را که برای دوستی به سمت ما دراز می‌شوند،

 

پس بزنیم فقط به این دلیل که یک روز، یک دوست

 

 غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوءاستفاده کرد

 

زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر فقط چون یکبار

 

 در عشق شکست خوردیم دیگر جرات عاشق

 

شدن را از دست بدهیم و از دل‌بستن بهراسیم.

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه شانس‌ها

 

 و فرصت‌های طلایی همین الان را نادیده بگیریم

 

فقط به این خاطر که در یک یا چند تا از فرصت‌ها

 

 موفق نبوده‌ایم.

 

فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی

 

به در بسته‌ای می‌رسیم و یک‌صد کلید در

 

دستمان است، هرگز نباید انتظار داشته باشیم

 

که کلید در بسته همان کلید اول باشد. شاید

 

مجبور باشیم صبر کنیم و همه صد کلید را امتحان

 

 کنیم تا یکی از آنها در را باز کند. گاهی اوقات کلید

 

صدم کلیدی است که در را باز می‌کند و شرط

 

رسیدن به این کلید امتحان کردن نود‌ و نه کلید

 

 دیگر است. یادمان باشد که زندگی را هرگز

 

نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم فقط

 

به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب ندادند.

 

 از روی همین زمین خوردن‌ها

 

و دوباره بلندشدن‌هاست که معنای زندگی فهمیده

 

می‌شود و ما با توانایی‌ها و قدرت‌های درون

 

خود بیشتر آشنا می‌شویم.

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از ترس زمین خوردن

 

 هرگز قدم در جاده نگذاریم.

 

بهار...

 

بهاری برای تبریک نمی بینم


رویش شکوفه ها از عدم آگاهی ست


غرق در ناخود اگاه ّ درون


و سالی که نکو نیست، از بهارش پیداست


خودمان را گول نزنیم


بهار از قبل پیش فروش شده


و جیب های خالی ما


فقط کفاف خرید یگانه سین به نام سرما را دارد


دریغ از دلخوشی های کودکانه مان


فال گوش که می ایستم جز فردای بی فردا نمی شنوم


گر چه برای دیوانه هر روز نوروز است


ولی در نهایت سلامت عقل فریاد می زنم که


بهار دیوانه شده


گل و بلبل و سنبل کوچیده اند


و رنگها سر میز قمار ، رنگ باخته اند .




بدون عشق جهان جای زندگانی نیست...!

 

تلاش حقیقی انسان باید همین باشد که

 

خدا را که از همه چیز به او نزدیکتر است پیدا کند

 

نباید خود را به کارهای فرعی زندگی مشغول

 

کنیم و از این کار اصلی دور بمانیم..

 

کار اصلی ما خدایابی است...

 

بقیه کارها بی کاری است

 

مگر اینکه خدا را بیابی و بقیه امور را در مسیر

 

رسیدن به خدا و قرب بیشتر انجام دهی...

 

آن که عمری در پی او می دویدم کو به کو

 

ناگهانش یافتم با دل نشسته رو به رو....

 

 

+از کتاب: آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین-اصغر طاهر زاده

 

جدی جای فکر داره ها....!!! خودم میگم

 

که بعضی اوقات شایدم اکثرا یادم می ره...فرعیات

 

 می آد کل زندگیمو می گیره...با اینکه....

 

دعا کنیم برای شفای تمام بیماران....

 

یا  لطیـف

 

 

به یاد کودکانی که نوروز را

 

پشت پنجره ی اتاق بیمارستان سر می کنند


وقتی که.....

 

 

وقتی که .....

 


وقتی که ......

 


وقتی که ......

 

 

برو ادامه مطلب...یادتون نره ها

 


 

 

ادامه نوشته

اتفاق

 

 

بهترین اتفاق سال ۹۱

 

و

 

بدترین اتفاق سال ۹۱

 

 

 

همین الان بنویسید

 

حرفای دلتنگی

 

از جدایی مان به هرکس حرف زدم حق را به من دادند

 

اما چه فایده اینها نمیدانند من حق را نمی خواهم

 

حق که برای من " تو " نمی شود

 

 

با تمام کنار او بودَنـهآیت " کنــآر " می آیم...

 

فقط محض رضای " خـُـدا "

 

دست از سر خوابهایم بردآر ...

 

 

نمی دانــــــــســــت کــه به قــــــربانــــگاه میـــــــــبرنــــــدش

 

گوســـفندی کــــــــه شــــادمـــان در پــــــی کودکان می دود

 

تـــــــا عــــــقـــــــب نــــمــانـــد . . !

 


همیشه به یادت هستم ،اماشاهدی ندارم جز کلاغ بام خانه مان

 

که او هم حقیقت را به تکه پنیری می فروشد.

 

یا قمر العشیره

 

از کودکی به گردن ما شال ماتم است

 

نابرده رنج، گنج به ما داده ای حسین

 

641.jpg

 

گفتند بنویس!

 

گفتم چرا؟

 

گفتند: جایزه اش چند صد هزار تومان است!

 

بنویسم برای جایزه؟

 

آن وقت اگر برنده نشدم ناراحت شوم؟

 

و اگر بردم فکر کنم با پولش چه کنم؟

 

چرا برای ارباب ننویسم؟

 

برای کمک به شناخته شدن نهضتش

 

برای لبیک گفتن به هل من ناصر ینصرنی اش

 

آری حسین جان!

 

می نویسم به امید قرار گرفتن در صف یارانت

 

اللهم الرزقنی شفاعة الحسین یوم الورود

 

یاری من

 

اینکه تو زیارت جامعه می‌خونیم

 

وَ نُصرَتی لَکُم مُعَدَّةٌ

 

 به این معنی نیست که منتظر باشیم ظهور بشه

 

بعد برای یاری حضرت شمشیر برداریم و  نصرتمون

 

 از همین حالاست.

 

هر کار خیری می‌شه نصرت...

 

هر خوبی رو می‌شه با نیت نصرت و یاری

 

حضرت انجام داد. هرکسی هرجوری که می‌تونه..

 

محبت به دیگران... عصبانی نشدن و جدل نکردن...

 

خدمت به پدر و مادر... صبرکردن توی مشکلات

 

 و بیماری‌ها...

 

گفتن از خوبی، خوبی‌هارو زیاد می‌کنه.

 

دوستان! نیت کنیم و با نوشتن یکی از

 

مصداق‌های نصرتمون، خوبی‌ها و نصرت‌ها

 

رو زیاد کنیم...

 

یا لطیف

 

تا حالا شده از غریبه‌ای توی خیابان چیزی بپرسی

 

 و او با لبخند و حوصله جوابت را بدهد؟

 

یا این که وقتی از خیابان رد می‌شوی راننده‌ای که

 

 حق تقدم با اوست، برایت بایستد و با خوشرویی

 

 اشاره کند که رد شوی؟

 

دیدی چه حس عالیی داره؟ حسی که مزه‌ی

 

 شیرینش تا آخر شب تو وجودته...

 

شده در روز تولدت با یه کادوی کوچک ولی جالب

 

 از طرف عزیزت غافلگیر شوی؟

 

این یکی چطور: وقتی کسی یادش می‌ماند از چه

 

چیزهایی خوشت می‌آید؟

 

اون وقت است که چشمانت پر از برق خوشی

 

 می‌شود و نمی‌دانی چطور خوشحالیت را بیان کنی

 

حالا که خدا اینهمه شادی را بهت هدیه داده،

 

 تو هم دست به کار شو برای کادوپیچی شادی‌هایی

 

 از این جنس. به آدم‌ها؛ چه عزیزت باشن چه غریبه.

 

بالاخره که عزیز اون محبوب ازل و ابد هستن. نه؟

 

پرده سینما !

 

روح خداوند را که در ما وجود دارد میتوان به پرده سینما تشبیه کرد ، بر

روی پرده صحنه های مختلف اجرا میشود ، مردم عاشق میشوند جدا

میشوند گریه میکنند گنج ها پیدا میشود سرزمین های دور کشف میشود و

بسیاری چیزهای دیگر ، نوع فیلم نمایشی مهم نیست پرده یکیست اگر

اشکی ریخته شود تاثری ندارد زیرا هیچ چیز نمی تواند سفیدی پرده

نمایش را لکه دار کند ! خداوند در پشت تمامی رنجها وخوشیهای ما

حضور دارد ، هنگامیکه فیلم ما به پایان رسید تمامی آن را خواهیم دید .

=====================================

منعکس میشود اعمال بشر در آفاق

کوه دیدی که به هر صیحه صدایی دارد

آدمی در همه احوال چو دزد شب برف

هر کجا پای گذارد رد پایی دارد

 

زندگی یک تعطیلات طولانی نیست، آموزش مداوم است.

 

جنگ در خانه ی ما هست ولی بی خبریم.


 

آروزیش چه فراخ !

 

مبلمان عالی ، خانه ای شیک و بزرگ

 

او در اندیشه ی این است که شاید یک روز

 

عملی داشته باشد :

 

 

چش و چالش بشود چون طاووس

 

و دماقش ، نخود آش شود

 

چشم و هم چشمی او بسیار است

 

 

رنگ سال و مدل موی و لباس

 

نقل هر محفل و هر بازار است

 

آنچه گفتم سخن از آدمی امروز است

 

سخن از آسایش ، سخن از ثروت و مال

 

سخن از رنگ و لعاب

 

سخن از موی و لباس

 

یاد آن روز بخیر که قناعت ، سخن هر کس بود

 

سفره ی ساده ی ما ، دم و ساعت ، پهن بود

 

چه بگویم که در این عصر جدید

 

همه ی زندگی ما شده ؛ اشراف گرایی و تجمل

 

 

و در این بین ، حیا رفت ، نشانی ز مسلمانی

 

 ما نیز نماند

 

"چه کسی باور ما را دزدید ؟"

 

من سوالم این است

 

حتم دارم که تو خود می دانی

 

پس این رنگ و لعاب

 

چه کسی خفته و در فکر چه هست

 

و چه کس می گوید : جنگ ها رفت ، دگر

 

جنگی نیست چشم بگشای و ببين

 

 

جنگ نرمی است که در خامشی اش می جوشد

 

جنگ در خانه ی ما هست ولی بی خبریم.

 


شاعر : باران

 

مد امسال

 

از مد امسال چه خبر؟!

 

خبر داری چی مد شده ؟

 

آخ که دلم لک زده،

 

که انسانیت مد بشه،

 

دینداری و صداقت مد بشه.

 

کاش تو پاساژهای میرداماد و

 

 ولیعصر می شد اینها رو پیدا کرد!

 

((انسانم آرزوست....))


قدیما....

 

  

 

 قدیما هزار ساعت عشق بود

 

و یک بوسه ی یواشکی

 

شرم و حیا و احترام بود

 

الان هزار ساعت بوسه ی علنی

 

هست و دریغ از یک لحظه عشق

 

دریغ از یک لحظه شرم و حیا و احترام

 

كجاست شانه هاي گرم و مهربانت ، تا گريه كنم ؟

كجاست شانه هاي گرم و مهربانت ، تا گريه كنم ؟

كجاست آن لبخندهاي عاشقانه ات تا باز هم ديوانه شوم ؟

چرا ديگر درد دلي براي گفتن با من نداري ؟

چرا اشكهايت را از من پنهان مي كني و حرفي براي گفتن نداري ؟

چرا قلب عاشقم را در انتظار چشمانت مي سوزاني ؟

آنقدر دلتنگ چشمانت هستم كه نمي توانم در هيچ چشم ديگري نگاه كنم ...

آنقدر بيقراره وجودتم كه هيچ اتفاقي ، دل غمگينم را شاد نمي كند

براي گريستن ، شانه هايت را كم دارم

شانه هايي كه بارها و بارها در خواب و خيال ، تكيه گاه دل عاشقم بود

براي عاشقي ، نگاههاي زيبايت را كم دارم

نگاههايي كه تنها دليل زندگي و عشقم شد

چرا ديگر براي غصه ها ، اشكها و دلتنگي هايم جوابي نداري ؟

پسر سرزمین من :

 

دیروز مردان غیور سرزمینم مردانه در

 

میدان می جنگیدند . . .

 

معلوم هست کجایی ؟؟ خیلی وقت است

 

 تو را گم کرده ایم !!!

 

امروز داری توی آرایشگاه ها ابرو بر میداری ،

 

مو رنگ می کنی ، دماغت را سر بالا میکنی

 

در جستجوی چه هستی !!!!!

 

http://redlink1.com/mydocs/images/image003unu.jpg

 

آهای پسر سرزمین من . . .

 

دختران سرزمین من نیاز به مردی دارند که

 

محکم باشد ، قوی باشد در سختی ها ،

 

در دشواری ها همراه و همیارشان باشد آنقدر

 

قوی و غیور باشد ....

 

که همه دنیا در برابرش کم بیاورد ...

 

 

آهای پسر سرزمین من . . .!!!!

 

غیرت و مردونگی رو فراموش نکن . . .


دلم برات تنگ شده امام رضا

 

دل من گم شده است و اگر پیدا شد

 

ببریدش به امانات رضا

 

 

واگر از طپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات رضا

 

 

از رضا خواسته بودم شاید بگذارد که غلامش باشم

 

 

همه گفتند محال است ولی دلخوشم من

 

 

به محالات رضا

 

 

دلم تنگه ، هوای صحن انقلاب رو کرده،

 

 

هوای ایوون طلا ، پنجره فولاد ، قبر آیت الله نخودکی ،

 

 

صحن گوهرشاد با اون حال و هوای عجیبش

 

 

وحسی که اونجا بهت دس میده ،

 

 

صحن کوثر و نمازهای جماعتش ،

 

 

عجب بهشتیه بخدا ،

 

 

عشق فقط اونجاس که معنای حقیقی پیدا میکنه ،

 

 

هر گوشه ای یکی رو میبینی که چه عاشقونه

 

 

 با آقاش حرف میزنه گریه میکنه خودشو

 

 

 واسه امام رضا عزیز میکنه ،

 

 

وای که چقد دلم تنگه همین حرف زدناست ،

 

 

تنگه اینه که چشام بارونی شه نتونم آرومش

 

 

 کنم تا به دست خودت آروم شه،

 

 

امام رضا جون ، مهربون من ، هستی من ،

 

 

تمام وجود من به فدات ،

 

 

توروبه همون حضرت معصومه منو بطلب

 

 

 که دارم دق میکنم ،

 

 

دلم حرم میخواد ، دلم خلوت با تو رو میخواد ،

 

 

دلم ناز و عشوه های تو رو میخواد که هی من

 

 

 بگم و تو بخندی و بگی صب کن عزیزم !

 

 

دلم برات خییلی خیلی تنگ شده

 

به سمت خدا قدمی بردار ...

 
آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،

 
 
 
و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛

 
 
کودکي، مادرش او را به دست موجهاى "نيل" مي سپارد ،

 
 
تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛

 
 
ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،

 
 
سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !

 
 
مکر زليخا زندانيش مي کند ،

 
 
اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...

 
 
از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!

 
 
که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

 
 
و خدا نخواهد ؛

 
 
نمي توانند ...

 
 
او که يگانه تکيه گاه من و توست !

 

 

پس ؛



 

به "تدبيرش" اعتماد کن ،



 

به "حکمتش" دل بسپار ،


 

به او "توکل" کن ؛



 

و به سمت او "قدمي بردار" ،



چه زود گذشت

 
 

 

۱۱ ماه گذشت...

 

خیلی ها از بینمان رفتند....

 

خیلی ها به جمع مان اضافه شدند...

 

بعضی ها دلشون شکست ...

 

بعضی ها دل شکستند...

 

خیلی ها فرصت ها را از دست دادند...

 

خیلی ها فرصت های جدید بدست آوردند...

 

بعضی ها بزرگترین اشتباه زندگیشان را مرتکب شدند...

 

بعضی ها هم از تک تک ثانیه ها شان برای قدم برداشتن

 

در مسیر درست استفاده کردند...

 

این سال برای بعضی ها بهترین سال زندگی شان بود ...

 

برای بعضی ها هم بدترین ...

 

تقریبا 1۰ روز مانده، 1۰ روز از تمام آن خاطره ها...!

 

امسالتون چطور بود...؟

 

مهم نیست، هر چه بود گذشت.... مهم این است که برای ورود به

 

 

 سال جدید هدف داریم یا همچنان سرگردانیم....


 

باور کنید که برای خوبی ها فرصت زیادی نداریم......

 

عشق و هوس

 

عشق و هوس دو واژه کاملا متفاوتند ولی خیلی وقت ها

 

 اشتباهی به جای هم به کار میرن

 

عشق واقعی را حسین(ع) در کربلا معنی کرد

 

دار و ندارش را فدای معشوقش کرد و نشون داد حب دنیا ،

 

 حب فرزند ، حب عزیزترین چیز ها در برابر دوست هیچ است.

 

واقعا خجالت داره ما به هوس بازی هامون بگیم عشق

 

یارو میگه عاشق فلانی شدم حالا اگر چاقو بذاری روی گلوش

 

چهارتا فحشم به عشقش (هوسش) میده

 

میگی خانواده ات را جلوی چشات میکشیم تا عشقت

 

 از تو راضی بشه میگه می خواهم صد سال سیاه راضی نشه

 

خودتو گم نکن

 

بعضی وقت ها آدم خودش رو گم می کنه مثل دروازه بانی که توپ زیر پایش را گم می کنه


و دنبال توپ می گرده ومهاجم زیرک رقیب توپ را وارد دروازه می کنه. شاید کلیپش را


دیده باشید این جاست که میگن نفهمید از کجا خورد. جوری از ارتفاع و بزرگی تخیلی


که خودش برای خودش ساخته زمین می خوره که استخوناش خرد میشه.


شیطان هم یک لحظه خودش راگم کرد. خودش را بزرگتر از انسان دید و


یادش رفت خداست که دستور میده سجده کن. اون وقته که گول میخوره ، گل میخوره


و از همه رانده میشه. تازه می فهمه که چه اشتباه بزرگی کرده و


یک عمر خودش را سرزنش میکنه. امیدوارم هیچ کس خودش را گم نکند و


اگرخودش را گم کرد سریع گل بخورد و به اشتباهش پی ببرد و سرش به سنگ بخورد


تا فرصتی برای جبران پیدا کند وگرنه مثل شیطان به جای توبه و جبران میگه


یک فرصت به من بده تا کسی را که فریبم داد را بفریبم.


همیشه یادت باشه (الله اکبر) ? Got it

 

انـسان‌های خوب بی‌شـمارند

 

برو به ادامه ی مطلب.....

 

ادامه نوشته

خانه تکانی دلت مبارک

 

 

برو به ادامه ی مطلب....

 

ادامه نوشته

شاگرد

 

دوست داشتن را با تمام وجود یادش دادم ...


 

ولی او رفت ...


 

و امتحانش را به دیگری پس داد..


 

شما هم داشتید از این شــاگــردهـــا ؟!


 

قدرت انتخاب

 

ما هیچ قدرت انتخابی در اینکه چه رنگی به دنیا آمدیم ،


 

در چه خانواده ای به دنیا آمدیم فقیر یا ثرتمند و چه پدر و مادری داریم ،


 

نداریم اما ،


 

چیزی که ما داریم قدرت انتخاب برای زندگیمان است بعد از به دنیا آمدن