زن جنس ظریفی دارد...

 

آسان ترمیم نمیشود...

 

اگر ترک بخورد...

 


نمیدانم جنس تو از چیست؟؟؟

 

که من میتوانم ریز ترین ذرات مهربانی را هم...

 

در جای جای وجود نازنینت تماشا کنم...

 

نمیدانم چشمهای تو چه دارند...

 

که من با نگاه نکردن بهشان هم عاشقانه دوستشان دارم...

 

و قسم به بال شاپرک...

 

من غرق در آسمان زیبای توام...

 

و آنقدربه آرامشِ نگاهت دل بسته ام.

 

که حتی دلم نمیخواهد پلکهایم را تکان بدهم...

 

وقتی به خواب ناز میروم روی ابرهای خیالِ تو...

 

من دوست دارم گاهی لباسِ شنا به تن کنم...

 

و در اقیانوس بیکرانِ بوسه های داغت...

 

عمیق ترین شیرجه ی جهان را بزنم...

 

و تا انتهای عشق پارو...

 

من دوست دارم گاهی سوت زنان در باغ آرزوهایمان قدم بزنم...

 

و از هر درخت میوه ای بچینم...

 

و با دستهایی پر از احساسات آبدار و شیرین...

 

دانه دانه در دلت تخمِ عشق بکارم...

 

زیبای من...

 

من غرق در ثروتم وقتی

 

از تمام دار و ندارِ جهان همین را دارم...

 

دوستت دارم