با الفاظی مثل گلم،عزیزم...


و البته عشقم...



نازِ چشمانت کشم آنقدر، حیرانت کنم

 

مهربان در قدرتِ من نیست زندانت کنم

 

نذر کردم گر تو را روزی به دستت آورم


 

نوگلِ این بوستان، شمعِ شبستانت کنم

 

جامِ دل انداختی با غیر هم پیمان شدی


 

مرغ در دامِ توام ناچار فرمانت کنم

 

بنده ی عشقِ تو بودن منتهای زندگی است


 

جانِ نا چیزی که دارم آن به قربانت کنم

 

دل پریشانی مکن جانا که عمری در سکوت


 

لب فرو بستم مبادا تا پریشانت کنم

 

کاش در صحن خلوصِ عشق چون آزاده ای

 

مفتخر بودم به یک لبخند مهمانت کنم

 

ابر بودم، آسمان بودی ولی غافل که من


 

می توانستم به آهی غرق بارانت کنم